خاطرات زیادی از دوست شهیدش دارد خاطراتی که مربوط به دبیر

خاطرات زیادی از دوست شهیدش دارد. خاطراتی که مربوط به دبیرستان و دانشگاه می‌شود. هرازگاهی قطرات اشکش را با پشت دست پاک می‌کند. علی‌اکبر حاج‌حسنی، سال‌هاست که با محمدرضا دوست است. او به خاطراتی که از دوست شهیدش دارد اشاره می‌کند و می‌گوید: «سال دوم دبیرستان ما را برای اردوی جهادی به روستای هفت چشمه استان لرستان بردند. به یاد دارم برای ساخت استخر کنار مسجد باید زمین را می‌کندیم. وقتی من بیل را زمین می‌زدم مقداری کمی خاک بلند می‌شد در حالی‌که هر بار محمدرضا بخش بزرگی را می‌کند.» او در ادامه می‌گوید: «آن روز محمدرضا سنگ‌های کوچکی را در دست جمع می‌کرد و آنها را به طرفم پرتاپ می‌کرد و من دنبالش می‌کردم. او فرد شوخ‌طبعی بود و با همه شوخی می‌کرد.» حاجی حسنی به خاطره دیگری که از دوست شهیدش دارد اشاره می‌کند و می‌گوید: «دردوره دبیرستان کلید اتاق سیستم صوتی دست محمدرضا بود. هر وقت چشم مسئولان مدرسه را دور می‌دید سیستم را روشن می‌کرد و مداحی می‌خواندیم و سینه می‌زدیم. وقتی شهید شد خاطرات جنب‌وجوش‌هایش برایم زنده شد.»
دیدگاه ها (۲)

چهل و پنج روزه که تو ماندی...برای همیشهدر همه زمان ها...و چه...

بسم رب الشهداآن هنگام که کوها مانند آب روان جاری میشوندو آن ...

محمدرضا عکس خودش و شهید خلیلی را در کنار هم قرار داده بود و ...

محمد رضا امضای شهادتش را از شهید خلیلی گرفتسال 92 در همان رو...

بالاخره در زندگی هر آدمی ،یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمد...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط