حکیمی به دهی سفر کرد زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حکی

حکیمی به دهی سفر کرد زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حکیم خواست تا مهمان وی باشد.حکیم پذیرفت.کدخدای دهکده هراسان خود را به حکیم رسانید گفت: این زن،هرزه است به خانه‌ی او نروید حکیم گفت:یکی از دستانت را به من بده کدخدا یکی از دستانش را در دستان حکیم گذاشت.آنگاه حکیم گفت حالا کف بزن کدخدا گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند حکیم پاسخ داد:هیچ زنی نمی تواند به تنهایی هرزه باشد،مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند! به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش!!
دیدگاه ها (۶)

ﻣﻮﻳﺰ:ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻭﻳﺘﺎﻣﻴﻦ ﻫﺎﻱ E ، A ، B ﻭ ﺍﻣﻼﺣﻲﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﻠﺴﻴﻢ، ﻓﺴﻔﺮ...

تفاوت چت کردن در ایران و خارج خارج: پسر:ها...

( وصیت نامه یک پسر )...به نام خدا وقتی این نامه را می خوا...

نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه...یﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﻤﯿﺖ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط