حکایت رفاقت

حکایت #رفاقت،
حکایت سنگ های کنار ساحلِ
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا
یه سنگ های قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی


#پای_رفاقتتون_وایسید
#نوستالژی
#قدیما
#یادش_بخیر
#دهه_شصت
#این_قافله_عمر_عجب_می_گذرد
دیدگاه ها (۱)

حمله موشکی #تحت_امر_رهبر_انقلاب انجام گرفت.❌ اطلاعیه رواب...

اینکه می‌گویند #سند_۲۰۳۰ الزام‌آور نیست، #سطحی‌نگری است.#رهب...

همه ی ما روزی !غروب خواهیم کرد،کاش آن غروب رابنویسند: #شهادت...

تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم......

دوپارتی(قرار بود تکپارتی باشه ولی چون حجمش زیاده نمیشه)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط