لحظه ها می گذرند

لحظه ها می گذرند
وروزها را خاکستر می کنند....
و من
در گرد وغباراین ثانیه ها می دوم...
به دنبال چه.............نمیدانم!
هراسانم از آنکه فصلها پوست بیندازند
و من هنوز در کالبد خویش بمانم....
شاید خیالی است بس بیهوده
که رسیده باشم
به آنچه خواسته ام...
به آنچه باید می رسیدم،
و به آنچه که
لیاقت رسیدن به آن را داشته ام!
تشنه لبم،
دروغ است اگر بگویم
به جرعه ای بیش نیازمند نیستم...!
دریا میخواهم
به وسعت آفاق
به وسعت دریا..!
دیدگاه ها (۱)

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﮐﺰ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ..ﺁﺗﺸﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﺯ ﮐﺎﻏﺬ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ......

خخخخخخخخخخخخخخخخ...شمامیدونیدعایا؟

"مناجات نامه چوپان معاصر"خدایا!مرا به خاطرهمه‌ی مورچه‌هایی ک...

خدایا وضع دنیا را ok کندل ما ناokها را ok کنغم و اندوه انصاف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط