باز تاب آیینه ای که تو را ندارد مثل غروبهای جمعه بر دلم غم می کارد من قلبم را گم کرده ام میان سطرهای عاشقانه ی یک نامه شاید دستی که بوی بهارنارنج می دهد بیایدو سر جایش بگذارد در ست در همان نقطه که نبض احساسم مهار شدنی نبود
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.