صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی آرد

صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمی آرد
که دارو کُهنه چون گردید بی تأثیر میگردد

شرابِ کُهنه مینوشم به بزم ِاو چو بنشینم
به من تا نوبت آید دخترِ رَز پیر میگردد

#کلیم_کاشانی
دیدگاه ها (۱)

آمد بر من خیال جانان ز پگهدر کف قدح باده که بستان ز پگهدرکش ...

ڪارِ مرا بہ نیم نگاهش تمام ڪردبنگر چہ میڪند نگهِ ناتمامِ او ...

ترا؛گُزیده دلِ من#اوحدی

بی گفت تو گوش نیست جان رابی گوش تو جان زبان نداردوان جان غــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط