فیک وقتی عاشقت میشه پارت ۸
فیک وقتی عاشقت میشه پارت ۸
تهیونگ=خوب دیگه من برم لباس فرمم رو بپوشم بیام
من=باشه
بعدز اینکه تهیونگ رفت دیدم گوشیشو نبرده من سری گوشیشو ورداشتم چک کنم که دیدم رمز گذاشته رو گوشیش نتونستم فضولی کنم چقدر بد شد
تهیونگ=خوب پاشو بریم
من=باشه
بعدز ۲۰ دقیقه رسیدیم
تهیونگ=خوب دیگه رسیدیم برو لباس فر متو بپوش بیا بریم
من=باشه
زنگ خونه رو زدم بابام باز کرد
من=سلام بابا
بابا=واقعا که دیشم چرا نیو مدی هان ( با داد)
من=بابا بخدا دوستم نزاشت بیام
بابام=هرچی تو باید میومدی
من=بابا باهم حرف میزنیم الان من میرم لباس فرم مدرسم رو بپوشم برم مدرسه دیرم شده
بابام=باشه برو مدرسه بیا من باتو کاردارم
لباس فرمم رو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم بعدز اینکه رسیدیم مدرسه دیدم چاگیا داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم
من=چاگیا چرا داری گریه میکنی
چاگیا =نمیخواستم امروز بیام مدرسه بخاطر اینکه امروز صبح ساعت ۸ به خواهرم گفتم برو واسه من و واسه خودت خوراکی بگیر اونم رفت که بگیره ولی تو راه ماشین زد بهش الان تو بیمارستانه خیلی ناراحت شدم البته زیادم ازش خوشم نمیاد خیلی رو مخ ولی خوب خواهرم
من=چرا این کارو کردی خوب توکه میدونستی اون بچست چرا فرستادیش بره مغازه
چاگیا =توهم سر زنشم نکن اندازه کافی مادر وپدرم سر زنشم کردن
من=باشه ناراحت نباش قصه نخور قول میدم زود خوب بشه
اع چاگیا اون دختر کیه رفت تهیونگ رو بغل کرد
چاگیا=اون از کلاس ما نیست کلاسی اون یکی
من=برام مهم نیست چرا تهیونگ رو بغل کرد
چاگیا =خوب به توچه
من=نه اینجوری نمیشه من باید برم ببینم اون کیه
چاگیا =بیا بریم داخل الان زنگ رو زدن
من=باشه تو برو الان میام
چاگیا=باشه برو فضولی کن 😂
لایک یادت نره ☹️
پارت بعدیشم ۱۰ تا لایک خورد میزارم 🙂
تهیونگ=خوب دیگه من برم لباس فرمم رو بپوشم بیام
من=باشه
بعدز اینکه تهیونگ رفت دیدم گوشیشو نبرده من سری گوشیشو ورداشتم چک کنم که دیدم رمز گذاشته رو گوشیش نتونستم فضولی کنم چقدر بد شد
تهیونگ=خوب پاشو بریم
من=باشه
بعدز ۲۰ دقیقه رسیدیم
تهیونگ=خوب دیگه رسیدیم برو لباس فر متو بپوش بیا بریم
من=باشه
زنگ خونه رو زدم بابام باز کرد
من=سلام بابا
بابا=واقعا که دیشم چرا نیو مدی هان ( با داد)
من=بابا بخدا دوستم نزاشت بیام
بابام=هرچی تو باید میومدی
من=بابا باهم حرف میزنیم الان من میرم لباس فرم مدرسم رو بپوشم برم مدرسه دیرم شده
بابام=باشه برو مدرسه بیا من باتو کاردارم
لباس فرمم رو پوشیدم رفتم سوار ماشین شدم بعدز اینکه رسیدیم مدرسه دیدم چاگیا داره گریه میکنه رفتم پیشش گفتم
من=چاگیا چرا داری گریه میکنی
چاگیا =نمیخواستم امروز بیام مدرسه بخاطر اینکه امروز صبح ساعت ۸ به خواهرم گفتم برو واسه من و واسه خودت خوراکی بگیر اونم رفت که بگیره ولی تو راه ماشین زد بهش الان تو بیمارستانه خیلی ناراحت شدم البته زیادم ازش خوشم نمیاد خیلی رو مخ ولی خوب خواهرم
من=چرا این کارو کردی خوب توکه میدونستی اون بچست چرا فرستادیش بره مغازه
چاگیا =توهم سر زنشم نکن اندازه کافی مادر وپدرم سر زنشم کردن
من=باشه ناراحت نباش قصه نخور قول میدم زود خوب بشه
اع چاگیا اون دختر کیه رفت تهیونگ رو بغل کرد
چاگیا=اون از کلاس ما نیست کلاسی اون یکی
من=برام مهم نیست چرا تهیونگ رو بغل کرد
چاگیا =خوب به توچه
من=نه اینجوری نمیشه من باید برم ببینم اون کیه
چاگیا =بیا بریم داخل الان زنگ رو زدن
من=باشه تو برو الان میام
چاگیا=باشه برو فضولی کن 😂
لایک یادت نره ☹️
پارت بعدیشم ۱۰ تا لایک خورد میزارم 🙂
۱۴.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.