گمان کردم که او عاشق ترین عاشق در این دنیاست

گمان کردم که او عـــاشق ترین عـــاشق در این دنیاست

گمان کردم که غمخواری برای یک دل تنهاست

از عــشــق خود به من میگفت از عاشق ها سخن میگفت

از اشکی داغ وآتشزن همیشه چشم او پر بود

ولی افسوس همه از عشـــق گفتنها تمام گریه کردنها تـــظاهر بود

همه عاشق نوازی هاتمام صحنـــه سازی هاتظاهـــر بود

به خود گفتم دوباره بخت یارم شود

به خود گفتم که پایانی برای انتظـــارم شود

به خود گفتم دوباره نوبت فصل بهارم شود

ولی افسوس همه از عشق گفتنها تمام گریه کردنها تظاهر بود

همه عاشق نوازی هاتمام صحنه سازی ها تظاهر بود....تظاهر بود .....تظاهر بود...
دیدگاه ها (۳)

حافظ جان...اینبار که فال گرفتم لطفا نگو که می آیدهمه چیز خوب...

چرا دور ؟تو نزدیک منی …آنقدر نزدیککه با هر بار بردن نامتلبها...

اهل شعرم… اهل تنهایی و درد… پیشه ام فریاد است!! کاسبم… کاسب ...

باشد بخوابولی بی وفای منیک "شب بخیر" مگر چند واژه بود؟فرید ص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط