پارت پنج
پارت پنج
ما پرسیدیم اسم خواهرمون چیه مامان گفت کوکو عه و حتی آدرس خونتو هم داد اون بهمون گفت که تولدت کی ما هم خواستیم تو تولدت خوشحالت کنیم وقتی شنیدم که اونا میخواستن منو خوشحال کنن کلی زوق داشتم ران خب دیگه دیر وقت بهتره که هممون بریم من گفتم باشه پس من میرم فعلا تا فردا صبح شده بود که ران بهم زنگ زد و گفت که کی و کجا برم که خودمو معرفی کنم ساعت ۷شده بود دیگه باید کم کم میرفتم
ما پرسیدیم اسم خواهرمون چیه مامان گفت کوکو عه و حتی آدرس خونتو هم داد اون بهمون گفت که تولدت کی ما هم خواستیم تو تولدت خوشحالت کنیم وقتی شنیدم که اونا میخواستن منو خوشحال کنن کلی زوق داشتم ران خب دیگه دیر وقت بهتره که هممون بریم من گفتم باشه پس من میرم فعلا تا فردا صبح شده بود که ران بهم زنگ زد و گفت که کی و کجا برم که خودمو معرفی کنم ساعت ۷شده بود دیگه باید کم کم میرفتم
۲.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.