تا ماه شدی برکه شدم باتن تب دار

تا ماه شدی ، برکه شدم ، باتن تب دار
آیینه شدم ، محوشدی، تکه و تکرار

باید بنشینم ، بنوازم ، بنوازی
شهناز شوی ، ناز شوم با نفس تار

من پنجره را پلک زدم تا تو بیایی
شاید که دری باز شود در دل دیوار

ای دورترین بغض زمین ، مرز نفس گیر
نزدیک تر از من به خودم ...وعده ی دیدار

غوغای غریبی ست میان من و این آه
ما هر دو شکستیم در این حادثه بسیار

باید بروم سمت غروبی که تو رفتی
یک صبح به تو ختم نشد باز هم انگار

من روسری ام را به پر باد سپردم
افتاد به یادم گره بغض تو هر بار

محبوب من ای شعر غزل خیز دل انگیز
ای دوست ترین دوست ترین دوست ترین یار
#فـــــــــــــــــــؤاد.۱۳۹۶/۱۰/۱۳
لینک.جدید.کانال.عاشقانه.من.در.تلگرام
https://t.me/moonlightyy/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
دیدگاه ها (۱)

گـر زبانم را نمی فهمی نگاهم را بفهمآهِ سرد و اشکِ چشم بی گنا...

ای ردیف غزلم ، ورد زبانم ، نفسمحاکم گستره ی فن بیانم ، نفسمت...

امتداد فاصـــله از اعتبار عاطفــه نمی ڪاهــد همیشه هستــی ، ...

با اسمــ کسے اگر دلــے مے لرزدحالیســت ڪہ بر همـہ جــهاڹ مے ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط