گل بوسه روی دستات میکاره
گل بوسه روی دستات میکاره
لالایی کن بخواب ای نور چشما
با تورنگ خوشی میگیره دنیا
تا خواب ببینی شاهزاده قصه
به روی اسب بالداری نشسته
تو را میبره رو ابرای آبی
تا رو ابرا به آرومی بخوابی
لا لایی کن لالایی کن لالایی
تویی که پاکترین خلق خدایی
لالایی کن گل ناز قشنگم
ملوس کوچیک مست و ملنگم
با شنیدن بقیه لالایی دوباره به خواب رفتمو چیزی نفهمیدم
..........
بابا:بیا ببینم من باید ببرمت فاحشه خونه جنده با اون پسره فرار کردی زن برگشتی تو جات تو خونه ی من نیست
دستامو میکشید و میبرد سمت در خروجی هیچکس خونه نبود نمیدونستم چیکار کنم من چقد بدبختم اخه
_بابا ولم کن ده ولم کن بابا غلط کردم ولم کن تروخدا
بابام برگشت و نگاهم کرد دستشو برد بالا که بزنه اما منصرف شد
بابا:جنده تو جات تو فاحشه خونست نمیدونستم انقد دوست داری واسه پسر مردم باسنتو سور بدی وگرنه زود تر میبردمت فاحشه خونه
چی فاحشه خونه یاخدا خدا کمکم کن ببین منو منم بندتم منم همون بنده کوچیکت که با اون سن کمش نماز میخوند روزه میگرف میدونم میدونم نماز نمیخونم دیگ اما خدا الا الا نیاز دارم خودتو بهم نشون بدی
با لگد پرتم کرد روی زمینو شروع کرد به زدنم تموم جای حای بدنم درد میکرد ولی اون بازم به کتک زدنش ادامه میداد
برگشتم سمتشو با التماس نگاهش کردم
_بابا جون مامان بزار برم بخدا من جنده نیستم بابا غلط کردم گه خوردم جون مام...
با مشت کوبید تو دهنم که حرف تو دهنم ماسید با عربنده ای که کشید وسایل خونه به لرزه در اومد چه برسه به بدن نحیف من
بابا:تو قاتل مادرتی پس غلط میکنی جون اونو قسم بخوری فهمیدی غلط میکنی جون عشق منو قسم بخوری
عشق اون مگه معنی عشق رو هم میفهمه مگه خودش نبود که بخاطر کار کلی مامانمو اذیت کرد کلی تو ماه های زایمان حرصش داد و از این شهر بن اون شهر بردتش اینارو همشو داداشم بهم گفت پس چجوری روش میشه از عشق بگه میترسیدم اولین بار ترسیدم دهن باز کنمو چیزی بگم
تا به خودم بیام بابا درو باز کردو پرتم کرد بیرون با ضرب افتادم روی پله ها و کمرم داغون شد به در بسته زل زدم یعمی الا داداش علی و داداش امیر کجان اصلا ساعت چنده یادمه وقتی داشتم طراحی میکردم ساعت ۱۲:۴۰ دقیقه بود پس الا حتما ساعت ۲ من الا این وقت شب کدوم گورستونی برم ایخدا دستم تکیه گاهم کردم و پاشدم خودم تکوندم به سمت خروجی رفتم و شروع کردم به راه رفتن راستی گوشیم کجاست توی جیبامو گشتم ولی نبود کولم باز کردم و بازم گشتم ولی بازم نبود تف توی این زندگی نگاه کن تروخدا با اعصابی خورد دوباره به راه رفتنم ادامه دادم با خودم اهنگ میخوندم حالا که گوشیم نیست خودم میشم خواننده
ادامه دارد......
لالایی کن بخواب ای نور چشما
با تورنگ خوشی میگیره دنیا
تا خواب ببینی شاهزاده قصه
به روی اسب بالداری نشسته
تو را میبره رو ابرای آبی
تا رو ابرا به آرومی بخوابی
لا لایی کن لالایی کن لالایی
تویی که پاکترین خلق خدایی
لالایی کن گل ناز قشنگم
ملوس کوچیک مست و ملنگم
با شنیدن بقیه لالایی دوباره به خواب رفتمو چیزی نفهمیدم
..........
بابا:بیا ببینم من باید ببرمت فاحشه خونه جنده با اون پسره فرار کردی زن برگشتی تو جات تو خونه ی من نیست
دستامو میکشید و میبرد سمت در خروجی هیچکس خونه نبود نمیدونستم چیکار کنم من چقد بدبختم اخه
_بابا ولم کن ده ولم کن بابا غلط کردم ولم کن تروخدا
بابام برگشت و نگاهم کرد دستشو برد بالا که بزنه اما منصرف شد
بابا:جنده تو جات تو فاحشه خونست نمیدونستم انقد دوست داری واسه پسر مردم باسنتو سور بدی وگرنه زود تر میبردمت فاحشه خونه
چی فاحشه خونه یاخدا خدا کمکم کن ببین منو منم بندتم منم همون بنده کوچیکت که با اون سن کمش نماز میخوند روزه میگرف میدونم میدونم نماز نمیخونم دیگ اما خدا الا الا نیاز دارم خودتو بهم نشون بدی
با لگد پرتم کرد روی زمینو شروع کرد به زدنم تموم جای حای بدنم درد میکرد ولی اون بازم به کتک زدنش ادامه میداد
برگشتم سمتشو با التماس نگاهش کردم
_بابا جون مامان بزار برم بخدا من جنده نیستم بابا غلط کردم گه خوردم جون مام...
با مشت کوبید تو دهنم که حرف تو دهنم ماسید با عربنده ای که کشید وسایل خونه به لرزه در اومد چه برسه به بدن نحیف من
بابا:تو قاتل مادرتی پس غلط میکنی جون اونو قسم بخوری فهمیدی غلط میکنی جون عشق منو قسم بخوری
عشق اون مگه معنی عشق رو هم میفهمه مگه خودش نبود که بخاطر کار کلی مامانمو اذیت کرد کلی تو ماه های زایمان حرصش داد و از این شهر بن اون شهر بردتش اینارو همشو داداشم بهم گفت پس چجوری روش میشه از عشق بگه میترسیدم اولین بار ترسیدم دهن باز کنمو چیزی بگم
تا به خودم بیام بابا درو باز کردو پرتم کرد بیرون با ضرب افتادم روی پله ها و کمرم داغون شد به در بسته زل زدم یعمی الا داداش علی و داداش امیر کجان اصلا ساعت چنده یادمه وقتی داشتم طراحی میکردم ساعت ۱۲:۴۰ دقیقه بود پس الا حتما ساعت ۲ من الا این وقت شب کدوم گورستونی برم ایخدا دستم تکیه گاهم کردم و پاشدم خودم تکوندم به سمت خروجی رفتم و شروع کردم به راه رفتن راستی گوشیم کجاست توی جیبامو گشتم ولی نبود کولم باز کردم و بازم گشتم ولی بازم نبود تف توی این زندگی نگاه کن تروخدا با اعصابی خورد دوباره به راه رفتنم ادامه دادم با خودم اهنگ میخوندم حالا که گوشیم نیست خودم میشم خواننده
ادامه دارد......
۵.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.