سلام دوستان خوشگلمممم خوبید؟؟!
سلام دوستان خوشگلمممم خوبید؟؟!
اینم از داستان امشب :
🍃 🌸
گویند که عبید زاکانی در زمان
پیری با اینکه چهار پسر داشت تنها بود ؛
و فرزندانش هزینه زندگی او را تامین نمیکردند .
لذا او چاره ای اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم :
حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام.
پس از مرگم ، از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را برای خود بردار .
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگی و محبت کنند و عبید نیز تا آخر عمرش ، با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد ...
اما وقتی خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:👇 👇
خدای داند و من دانم و تو هم دانی
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانی 😉
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😉 😎 شبتون اروووووم و بخیر
🌹 راستی صلوات یادتون نره هااا😉 ممنووون😄 ❤ 🌹
اینم از داستان امشب :
🍃 🌸
گویند که عبید زاکانی در زمان
پیری با اینکه چهار پسر داشت تنها بود ؛
و فرزندانش هزینه زندگی او را تامین نمیکردند .
لذا او چاره ای اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم :
حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام.
پس از مرگم ، از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را برای خود بردار .
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگی و محبت کنند و عبید نیز تا آخر عمرش ، با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد ...
اما وقتی خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:👇 👇
خدای داند و من دانم و تو هم دانی
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانی 😉
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😉 😎 شبتون اروووووم و بخیر
🌹 راستی صلوات یادتون نره هااا😉 ممنووون😄 ❤ 🌹
۷.۰k
۱۱ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.