نظرتون رو در مورد متن و عکس بگید
✴
نظرتون رو در مورد متن و عکس بگید💙
روزها میگذشت که کلامی حرف نزده بودم و قلبم از فریاد و عصیانِ درون در حال انفجار بود. اگر کسی برایم آغوش میگشود، چون کودکی میگریستم، نزدیکهای غروب، درمانده از خستگی، چفت درِ اتاق را انداختم. منگ بودم و یک آهنگ عامیانه آکاردئون را پیدرپی تکرار میکردم. در آن هنگام نمیتوانستم دورتر از آن بروم. نه کشوری، نه شهری، نه اتاقی و نه نامی؛ جنون یا پیروزی، شرم یا الهام.
آیا بالاخره خواهم فهمید یا از پا درمیآیم؟
#آلبر_کامو
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
نظرتون رو در مورد متن و عکس بگید💙
روزها میگذشت که کلامی حرف نزده بودم و قلبم از فریاد و عصیانِ درون در حال انفجار بود. اگر کسی برایم آغوش میگشود، چون کودکی میگریستم، نزدیکهای غروب، درمانده از خستگی، چفت درِ اتاق را انداختم. منگ بودم و یک آهنگ عامیانه آکاردئون را پیدرپی تکرار میکردم. در آن هنگام نمیتوانستم دورتر از آن بروم. نه کشوری، نه شهری، نه اتاقی و نه نامی؛ جنون یا پیروزی، شرم یا الهام.
آیا بالاخره خواهم فهمید یا از پا درمیآیم؟
#آلبر_کامو
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
- ۳۴۳
- ۱۹ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط