حکایت/ در فضیلت قناعت
#حکایت/ در فضیلت قناعت
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی، یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی. اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گل بر آوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند در گشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. مردم درین عجب ماندند. حکیمی گفت: «خلاف این عجب بودی. آن یکی بسیار خوار بوده طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد وین دگر خویشتن دار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.»
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید،سهل گیرد
وگر تن پروراست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
گلستان سعدی
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی، یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی. اتفاقاً بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانهای کردند و در به گل بر آوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند در گشادند، قوی را دیدند مرده و ضعیف جان به سلامت برده. مردم درین عجب ماندند. حکیمی گفت: «خلاف این عجب بودی. آن یکی بسیار خوار بوده طاقت بینوایی نیاورد به سختی هلاک شد وین دگر خویشتن دار بوده است، لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.»
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید،سهل گیرد
وگر تن پروراست اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
گلستان سعدی
۱.۸k
۰۹ مرداد ۱۳۹۹