وقتی ازت متنفر بودمp

وقتی ازت متنفر بودمp10
ویو ا.ت
کوک میخواست نزدیکم شه که مادر کوک صدام کرد
م.ک:دخترم بیا
ا.ت:الان میام مادرجان
ا. ت رف پایین پیش مادر کوک
ویو کوک
هوف این دختر چقدر نازه با اینکه دوست دختر واقعیم نیس فکنم عاشقش شدم خب بگذریم ات رفت پایین و بعد ته زنگ زد
*مکالمه
ته:کوک میشه امروز بیام پیشت ی اتفاقی افتاده
کوک:اره بیا ولی بیا خونه مادرم من و ات اونجاییم
ته:ات همون دختره قبول کرد
کوک:اره ولی میدونی اون فقط نقش بازی میکنه
ته:اها.....من تا 20 دقیقه دیگه میام
کوک:باشه
*پایان مکالمه
کوک رفت پایین
ات:مادر جان مطمعنین
م.ک:بله شما باید ازدواج کنین
کوک:اینجا چخبره
م.ک:پسرم تو باید با ات ازدواج کنی
باش.....ات
کوک: چشم
ات:چ.. چشم
م.ک:پس فردا عروسی میگیریم
کوک:ا.ت تهیونگ داره میاد برو ی لباس درست بپوش
ا. ت:نمیخوام مگه لباسم چشه
کوک:خیلی بازه
ات:باشه بابا توم
ات رفت بالا لباساشو عوض کردو امد پایین و با کوک روی مبل نشستن فیلم دیدن که صدای در امد ات رف درو باز کنه
ته:سلام
ات:سلام
کوک:سلام
ته:خب ات خودتو معرفی کن زن داداش
ات:من کیم ات هستم وقتی که بچه بودم داداشمو گم کردن (*بغض کرد)
خلی دنبالش گشتم ولی ولی پیداش نکردم
ته:وایسا نکنه او خواهر گم شدم باشه
<*تو ذهنش>
کوک:ات چرا بغض کردی
ات:ه هیچی
ته: ات اسم پدرت چیه
کوک:ته به تو چه
ات:کوک ولش کن..... اسم پدرم کیم یون کوکه و اسم مادر لی جنی
ته:اها اسم پدر و مادر منم همینه تو بچگی گمشون کردم*بغض
ا.ت:ته نکنه تو داداشی گم شدمی *بغض شدید
کوک:اخی شما دوتا چرا بغض کردین
ا.ت و ته :*چشم غره
کوک:باشه باشه
ا.ت محکم ته رو بغل میکنه
کوک:هوی منم اینجام
ا.ت:واقعا که حسودی داداش گم شدمو پیدا کردم بعد تو حسودی میکنی
کوک:اره من حسودم
ا. ت:اها
ته:خواهری نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
ا.ت:منم
و دوباره همو بغل میکنن

شراط ندارهههه
دیدگاه ها (۷)

ببخشید بچه ها فردا پارت جدیدو میزارم الان حالم خوب نیس قلبم ...

بچه ها من نتم تموم شده معذرت تا چن وقت فعالیت ندارم

من که ریدم به خودماصکی از👇🏻@wahshat_dar_wisgoon_1

خودمم:)

حس های ممنوعه ۳

پارت ۱۷

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط