بیا قراری بگذاریم

بیا قراری بگذاریم
هیچ شاهد و تبصره ای نباشد
یک قرار دادِ دیکتاتوری که قانونهایش را فقط من مشخص میکنم
که از تمام چیزهایی که داری چشم هایت برای من باشد
صاحبِ اول و آخرش من باشم
مالکیتش سهمِ من باشد در نگاهت حقِ آب و گل داشته باشم؛
که اگر هرچیزی بینمان اتفاق افتاد از تلخی و خاکستریِ روزهایِ ابری و شبهایِ طوفانی...
زیرِ قولت نزنی؛
که اگر با تو قهری باشد؛
دوری و فاصله و دلتنگی اگر دگر روزی سهمِ دلِ بیمار و روح بی طاقتمان شد
اگر رسیدیم به جایی که دلخوریِ مان از هم بیشتر از محبتِ بینمان بود.
اگر عرش و فرش هم یکی شوند بیاییم... بنشینیم...
و از تو؛
فقط چشم هایت سهم من است؛ را داشته باشم.
که خیالم از داشتنشان راحت باشد
خب محبوب من؟

✦─✦─••♥️••─✦─✦
دیدگاه ها (۱۵)

گاهي لحظه هايم از تو لبريز مي شوداز احساسم سر ميرویو فضای خا...

تو آخرین نفس باقی مانده منیدر را که میزنینفسم جا می آیدپشت ...

.دقیقا انتظار چی رو میکشی؟کسی که واقعا دوست داره ، هرگز منتظ...

چــــــشم از پنجـــــره بردار منجـــــــــی در آینــــه است....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط