به تو خلاصه میشود تمـامِ عشق و باورم
به تو خلاصه میشود تمـامِ عشق و باورم
خـدا کند غـزل شَوی غـرورِ نـابِ دفتـرم
تومثلِ شعله هستی ومنم غبارِ یک غروب
نشسته در دو چشمِ من، شبی گناهِ آخرم
به هم گِره که میزنم گُسسته خاطراتِ خود
بیـا بیـا چـو آیـنـه، سحـر نشیـن برابرم
بیا به رنگِ عاشقی ، بِکِش به بومِ من قلم
که من پُر از سیاهی ام تو روشنی فروهرم
شروعِ جاده بی مدد زچشمِ تـو نمی شود
شکستـه پـای چلچـله، بُریده بـالِ کفترم
اگر تبسمی کنی، چـو طعمِ شعـرِ صـائبی
بیـا وگـرنـه تـه کِشد، تمـامِ حس شاعرم
خـدا کند غـزل شَوی غـرورِ نـابِ دفتـرم
تومثلِ شعله هستی ومنم غبارِ یک غروب
نشسته در دو چشمِ من، شبی گناهِ آخرم
به هم گِره که میزنم گُسسته خاطراتِ خود
بیـا بیـا چـو آیـنـه، سحـر نشیـن برابرم
بیا به رنگِ عاشقی ، بِکِش به بومِ من قلم
که من پُر از سیاهی ام تو روشنی فروهرم
شروعِ جاده بی مدد زچشمِ تـو نمی شود
شکستـه پـای چلچـله، بُریده بـالِ کفترم
اگر تبسمی کنی، چـو طعمِ شعـرِ صـائبی
بیـا وگـرنـه تـه کِشد، تمـامِ حس شاعرم
۱.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.