حرف بزن آیدا... ، حرف بزن...!
حرف بزن آیدا... ، حرف بزن...!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم؛ هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم که زبانِ تو، دهانِ تو وصدای تو آن را بامن مکرر کند. افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
✍ 🏽 #احمد_شاملو
📕 مثل خون در رگهای من
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم.
با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن.
اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم؛ هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم که زبانِ تو، دهانِ تو وصدای تو آن را بامن مکرر کند. افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد.
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
✍ 🏽 #احمد_شاملو
📕 مثل خون در رگهای من
۴.۹k
۲۵ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.