باران مهر

بـاران مهـــر
در بارش باران مهرت
و از تابش مهر فروزانت
جان می گیرد
ذرات مرده ام
و آمیزه ای از شادمانی و رضا
روان می شود
در رگ های تن خسته
کالبد بی روح
و روان افسرده ام
*
تنهایم مگذار
در غروب غریبانه ام
ای آشناترینی که همیشه
به نام تو سوگند خورده ام
و هر گاه به خانه ات
به زیارت آمده ام
غم آورده و
شادی برده ام
علیرضا چخماقی
دیدگاه ها (۱۴)

زندگی یعنی شکست و تلاش دوبارهدر آسمان تارش ، نصب صد ها ستاره...

* در کار زار زندگی ، هر کس تن به کار ندهد ، کارش زار است .ع...

* باد غرور ، گل زندگی را پرپر می کند .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط