✍️ حـــــــــــــــــرف دل
✍️ حـــــــــــــــــرف_دل
گفت:به کجا می نگری!؟
گفتم؛به افق های دور دست...
جایی که نجوایی از صدای تو ترانه شوند در رنگ خیالم...
و صدایت همانند پرنده های خوش آواز مرا هر روز به خود می کشاند...
و زندگیم را همانند بهار سرسبزترین فصل خواهد کرد...
در سرزمینی که در آن درخت های بادام پیراهن چین داری از گل های صورتی بر تن می کنند، برای فصلی نو از
عاشقی هایمان...
و عطر شکوفه های سفید گیلاس،که به مشاممان خورد مستانه
نفس بکشیم بهار زندگیمان را...
و دو نفره هایمان را در سر فصل خاطرات تلخ و شیرین با هم بودنمان قاب کنیم بر دیواره غارها بصورت شکار و نیزه،و آتش که استعاره ای هستند از عشقم به "تو"
تا بماند "یادگار" از تو بر کتیبه های تنهایی ام و تاریخ شود برای آیندگان...!؟
خاطراتی که میدانم با آمدنت بهترین دوران "زندگیم" را رقم خواهند زد...
گفت:به کجا می نگری!؟
گفتم؛به افق های دور دست...
جایی که نجوایی از صدای تو ترانه شوند در رنگ خیالم...
و صدایت همانند پرنده های خوش آواز مرا هر روز به خود می کشاند...
و زندگیم را همانند بهار سرسبزترین فصل خواهد کرد...
در سرزمینی که در آن درخت های بادام پیراهن چین داری از گل های صورتی بر تن می کنند، برای فصلی نو از
عاشقی هایمان...
و عطر شکوفه های سفید گیلاس،که به مشاممان خورد مستانه
نفس بکشیم بهار زندگیمان را...
و دو نفره هایمان را در سر فصل خاطرات تلخ و شیرین با هم بودنمان قاب کنیم بر دیواره غارها بصورت شکار و نیزه،و آتش که استعاره ای هستند از عشقم به "تو"
تا بماند "یادگار" از تو بر کتیبه های تنهایی ام و تاریخ شود برای آیندگان...!؟
خاطراتی که میدانم با آمدنت بهترین دوران "زندگیم" را رقم خواهند زد...
۸.۸k
۱۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.