درزمستان آمدےگرماےدنیایم شدیدستهایم راگرفتےمردرویایم شدیچشمهایم غیرتودیگرنمیبیندکسیچشمهایت دیدم وآهوےصحرایم شدیغرق درآغوش تولبریزازعشق ونیازذره،ذره آمدےماهےدریایم شدی