شهید مهد بار

شهید مهــدے باڪـرے

خاطره اے از شهــید باڪـرے
سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد.»
دیدگاه ها (۱)

🌹 رهبــــــرمـن🌹 🌹 امـــــــام مـن🌹 🌹 آقــــــــــاے مـن🌹 🌹 ...

اللّـهُمَ احْفِظ قائِدَنــــا خامِنــه اے

خـدایا دلـم بـہ سـان قبلـہ نماسـت؛وقتــے عقربـہ اش بـہ سـمت ...

خواهــرم...زینـب گــونه حجابـت را کـه کوبنـده تـر از خـون من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط