از باغ می برند چراغانیت کنند

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این جدا شدن از چاه دل مبند
اینبار می برند که زندانیت کنند
ای گل گمان نکن که به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
شاید بهانه ایست که قربانیت کنند
#فاضل نظری
دیدگاه ها (۶)

...

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید شب را چه گنه؟حدیث ما بود درا...

...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط