به خاطراتم گذری انداختم

به خاطراتم گذری انداختم...
به خنده هایمان
دواهایمان
ولی اینار بغضی بزرگ گلویم را فرا گرفت
مگر میشود؟
به همین اسانی؟؟
به حرفایمان فک کردم... هر لحظه درد گلویم بیشتر میشد
درست ک فک کردم یادم افتاد ک در ان جایه همیشگی گفته بودی ک به هم نخواهیم سید
و من چقدر احمق بودم ک نفهمیدم حرف هایت بوی خیانت میداد
دیدگاه ها (۱)

گمت کرده ام انگار...به صورت همه ی ادم هانگاه میکنمخیره می شو...

بالاخره وزن کشی مشخص شد

دنیا هم ڪہ مال تو باشدتا زمانے ڪہ درون قلبِیڪ زن جایے نداشتہ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط