خیلی ها میگویند چرا ننوشتی... چه بنویسم؟ قرار است ناله کن
خیلی ها میگویند چرا ننوشتی... چه بنویسم؟ قرار است ناله کنیم از خودی یا متهم شویم از طرف بی خودی؟
بگویم در یکسال گذشته چه گذشت؟ هیچ... سخت بود... زیاد... همین. کمرمان شکست اما غرورمان نه. سرمان را بالا گرفتیم و جواب همه را دادیم. در مترو و اتوبوس BRT و تاکسی و حتی بعضی از فامیل ها!...
اما کسی گریه هایم را ندید. گریه ها فقط سر مزارش بود. آن هم وقتی بعد از مدتی دوری سری به او می زدیم در بهشت غریب، گلزار شهدای آبادان...
بگذار همه فکر کنند برای پول رفته... من نه ناراحتم و نه عصبانی... چون میدانم هر شب جمعه میهمان سفره اباعبدالله است... پس طوبی له. فیالیتنی کنت معه. همین!
سالگرد شهادتت مبارک بابا...
بگویم در یکسال گذشته چه گذشت؟ هیچ... سخت بود... زیاد... همین. کمرمان شکست اما غرورمان نه. سرمان را بالا گرفتیم و جواب همه را دادیم. در مترو و اتوبوس BRT و تاکسی و حتی بعضی از فامیل ها!...
اما کسی گریه هایم را ندید. گریه ها فقط سر مزارش بود. آن هم وقتی بعد از مدتی دوری سری به او می زدیم در بهشت غریب، گلزار شهدای آبادان...
بگذار همه فکر کنند برای پول رفته... من نه ناراحتم و نه عصبانی... چون میدانم هر شب جمعه میهمان سفره اباعبدالله است... پس طوبی له. فیالیتنی کنت معه. همین!
سالگرد شهادتت مبارک بابا...
۸۹
۲۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.