✍ روایت خاطره
✍ #روایت_خاطره
برایش دلمه درست کردم و آش جو؛ دوست داشت.
گفتم: از این دلمهها بخور، ببین خوشمزه شدهاند یا نه.
نخورد؛ گفت اول میبرم برای حاج قاسم. حاجی خیلی دلمه دوست داره.
هر قدر گفتیم برای حاجی هم میگذاریم که بعد ببری، قبول نکرد.
همان موقع زنگ زد خانهشان، گفت: حاجی ناهار نخور؛ برات دلمه و آشجو میارم.
پ.ن: سوریه؛ حرم حضرت رقیه سلاماللهعلیها
برایش دلمه درست کردم و آش جو؛ دوست داشت.
گفتم: از این دلمهها بخور، ببین خوشمزه شدهاند یا نه.
نخورد؛ گفت اول میبرم برای حاج قاسم. حاجی خیلی دلمه دوست داره.
هر قدر گفتیم برای حاجی هم میگذاریم که بعد ببری، قبول نکرد.
همان موقع زنگ زد خانهشان، گفت: حاجی ناهار نخور؛ برات دلمه و آشجو میارم.
پ.ن: سوریه؛ حرم حضرت رقیه سلاماللهعلیها
۴.۷k
۱۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.