به من خیره نشو

به من خیره نشو
چشم های تو را که می بینم
کسی مرا می برد شیراز
می نشاند کنار حضرتش
و آرام در گوشم می گوید:
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم...
آه از آن غزلک چشم هایت...


وحید محمدیان 
دیدگاه ها (۸)

هوس ڪرده ام ڪه تو باشے                                      ...

ﺩﻟـﻢ ﺭﺍ ﻣـــــے ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ ﺑﻮﺳـﻪ ﻫﺎﯾـــــے ڪﻪ ﺑﺮﭘﯿﺸـﺎنے ﺍﻡ ﻣﯿﮕﺬﺍ...

من مستِ تو هستم،تو اگر دولتِ عشقی با ضربه ی شلاق،مسلمان نگه...

می‌شود من به هوایتو کمی مست کنم بوسه بر چشم تو و هرچه در آن...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط