در فرو بسته ترین دشواری

در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:
“هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!”
بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست…! عکسهایی از روز 15 فروردین ماه 98 از طبیعت طرقبه و مشهد
دیدگاه ها (۱)

گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایستاین سخن بیهوده نیست…...

خوب است آدمی جوری زندگی کند که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه ...

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیموقت پرپر شدنش سوز و نوایی ن...

زندگی شهد گل است زنبور زمان می خوردش آنچه می ماند عسل خاطره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط