نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی

نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خوبش روم چون‌ تو ز در بازآیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نیی از پریان از چه پری می‌زایی

شاه بایدکه خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه اینقدر چرا می‌سایی

چه خلافست ندانم که میان من و تست
کانچه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد ازین در صفت حسن تو خاموش شوم
زانکه در وصف تو گشتم خجل از‌گویایی

درفشانی تو قاآنیم از دست ببرد
آدمی در نفشاند تو مگر دریایی
@fuoad.🌹 🌷 🌹 🌷 🌹
دیدگاه ها (۳)

شاید من ِخوش باور اگر ساده نبودمتا حدّ جنون عاشق و دلداده نب...

بعضــــی ... صــــداها را .... بایـد در آغـــوش بگی...

آخر چکرده ایم ، نزن بیگناه رادیگر تکان نده  ،دل من  را ، #ذه...

تا چشم تو دیدیم، ز دل دست کشیدیمما طاقتِ تیمارِ دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط