عکس
عکس
فیلم
ورزش
زندگی
فارس پلاس
دفاتر منطقه ای
نمایش در نسخه دسکتاپ
استانها
/
خوزستان
۱۴:۳۳ ۱۴۰۲-۶-۱۱
۴۷
۴
بیت المرزوق، خانه رازآلودِ پشت نخلستان نجف به کربلا
بیت المرزوق نه بزرگ است و نه کوچک. انگار پیرهنی بهشتیست که خدا دقیقا به قد و قواره این قسمت از زمین دوخته! پر از عشق است این خانه. پر از نور. پر از خنده نمکین دخترها و پسرهای حسن مرزوق که ملاقههای بزرگ را با کمک مادرشان در دیگها میچرخانند.
بیت المرزوق، خانه رازآلودِ پشت نخلستان نجف به کربلا
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: شبیه یک رویا است. یک رویای گرم و شیرین با عطر هل و دارچین، وسط ظهر تابستان! فکرش را بکنید دارید با پاهای تاول زده راه میروید در امتداد جادهای بلند که دو طرف دامنش را نخلها گرفتهاند. فکرش را بکنید که خورشید مثل دستهای مادربزرگ وقتی که موهایتان را حنا میبست، کشیده شده روی فرق سرتان. فکرش را بکنید که تشنهاید و توی این جاده هیچ خبری نیست حتی از قطرهای آب. فکرش را بکنید آنوقت وسط این حال خراب، یکهو، عاقله مردی با دشداشه مشکی و چفیه به سر، از پشت ردیفِ در هم تنیده نخلهای جاده نجف به کربلا، با دوازده بچه قد و نیم قد بیرون بیاید و با تمام جانِ صدای بم و مهربانش بگوید: «تفضل زائر؛ بیفرما ناحار!»
حسن مرزوق در حال دویدن برای استقبال از زوار
و تو نمیدانی دست رد به این صورتهای آفتاب سوخته بزنی یا بیفتی دنبالشان. اما میروی. از جادهای فرعی و خاکی. از کنار نخلها. و درست وسط مزرعه معطر ریحان، «بیت المرزوق» روبهروی چشمهای خستهات، سبز میشود. خانهای هم نامِ صاحبش حسن مرزوق. میگویند آدمها شبیه اسمشان میشوند. راست هم میگویند. مرزوق یعنی روزی داده شده. یعنی کسی که رزقاش از آسمان میرسد، حتی اگر تمام خاکهای زمین شورهزار شده باشد. و حسن مرزوق همان کس است؛ مردی با دوازده سر عائله که نه تنها رزق خانوادهاش، که روزیِ هزاران زائرِ میهمان خانهاش هم از آسمان میرسد.
پدر و مادرم به فدای حسین (ع)
برای حسن مرزوق فرقی نمیکند تو از کجا آمدهای. چه پوشیدهای. به چه زبانی حرف میزنی و دارایی یا ندار. او حتی قومیت و ملیتت را هم نمیپرسد. چون اصلا پاگیر این قید و بندها نیست و برایش اهمیتی ندارد. برای حسن مرزوق تنها کار مهم این روزهایش مهمان کردن زائران است
فیلم
ورزش
زندگی
فارس پلاس
دفاتر منطقه ای
نمایش در نسخه دسکتاپ
استانها
/
خوزستان
۱۴:۳۳ ۱۴۰۲-۶-۱۱
۴۷
۴
بیت المرزوق، خانه رازآلودِ پشت نخلستان نجف به کربلا
بیت المرزوق نه بزرگ است و نه کوچک. انگار پیرهنی بهشتیست که خدا دقیقا به قد و قواره این قسمت از زمین دوخته! پر از عشق است این خانه. پر از نور. پر از خنده نمکین دخترها و پسرهای حسن مرزوق که ملاقههای بزرگ را با کمک مادرشان در دیگها میچرخانند.
بیت المرزوق، خانه رازآلودِ پشت نخلستان نجف به کربلا
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: شبیه یک رویا است. یک رویای گرم و شیرین با عطر هل و دارچین، وسط ظهر تابستان! فکرش را بکنید دارید با پاهای تاول زده راه میروید در امتداد جادهای بلند که دو طرف دامنش را نخلها گرفتهاند. فکرش را بکنید که خورشید مثل دستهای مادربزرگ وقتی که موهایتان را حنا میبست، کشیده شده روی فرق سرتان. فکرش را بکنید که تشنهاید و توی این جاده هیچ خبری نیست حتی از قطرهای آب. فکرش را بکنید آنوقت وسط این حال خراب، یکهو، عاقله مردی با دشداشه مشکی و چفیه به سر، از پشت ردیفِ در هم تنیده نخلهای جاده نجف به کربلا، با دوازده بچه قد و نیم قد بیرون بیاید و با تمام جانِ صدای بم و مهربانش بگوید: «تفضل زائر؛ بیفرما ناحار!»
حسن مرزوق در حال دویدن برای استقبال از زوار
و تو نمیدانی دست رد به این صورتهای آفتاب سوخته بزنی یا بیفتی دنبالشان. اما میروی. از جادهای فرعی و خاکی. از کنار نخلها. و درست وسط مزرعه معطر ریحان، «بیت المرزوق» روبهروی چشمهای خستهات، سبز میشود. خانهای هم نامِ صاحبش حسن مرزوق. میگویند آدمها شبیه اسمشان میشوند. راست هم میگویند. مرزوق یعنی روزی داده شده. یعنی کسی که رزقاش از آسمان میرسد، حتی اگر تمام خاکهای زمین شورهزار شده باشد. و حسن مرزوق همان کس است؛ مردی با دوازده سر عائله که نه تنها رزق خانوادهاش، که روزیِ هزاران زائرِ میهمان خانهاش هم از آسمان میرسد.
پدر و مادرم به فدای حسین (ع)
برای حسن مرزوق فرقی نمیکند تو از کجا آمدهای. چه پوشیدهای. به چه زبانی حرف میزنی و دارایی یا ندار. او حتی قومیت و ملیتت را هم نمیپرسد. چون اصلا پاگیر این قید و بندها نیست و برایش اهمیتی ندارد. برای حسن مرزوق تنها کار مهم این روزهایش مهمان کردن زائران است
۱.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.