زن ها را زیاد پیچیده شان ڪرده ایم
زن ها را زیاد پیچیده شان ڪرده ایم
باور ڪنیم دنیاے زن ها آنقدر ڪه
خودشان هم میگویند سخت نیست
زن ها دنیاے احساس جالبے دارند
اصلا دنیاے احساسشان هنوز پشت
نیمڪت هاے ڪودڪے جا مانده است
زودتر از قهر ڪردنشان آشتے مے ڪنند
اگر آنها را با ڪلمات جادویے صدا بزنید
نڪند گمان ڪنے از سادگے
تمام حرف هایت را باور میڪند
نه
همه باورهایش از دوست داشتن
دو لبے است ڪه تو از میانش
صدایشان مے زنے
خدا نڪند دلش را بشڪنے
اما
اگر به اشتباهے دلش را شڪستے
فڪر نڪنے مے ایستد نگاهت مے ڪند
به ثانیه اے چمدان احساس ڪودڪش را
بلند مے ڪند مے رود گوشه اے مے نشیند
و تا آنجا ڪه مے شود قهر مے ڪند
از همان قهر قهر هاے تا قیامت
تا دیگر نمیخواهم ببینمت براے همیشه
اگر بتوانے نگاه گریه اش را تاب بیاورے
میتوانے ڪودڪے چشمانش را ببینے
اخ ڪه گفتنش هم ڪمر مردانه خم میڪند
وقتے پشت آستین بلند لباسش را به چشمانش
ڪشیده و بعد انگشت میان دندان میگذارد
تا نڪند صدایش به گوش تو برسد و
احساس ضعیف شدن ڪند
ننشینے با خودت چرتڪه آشتے بیندازے
این قهر شدن ها براے آشتے
نه تڪه اے طلا میخواهد
نه ویترینے پر لباس
این قهر شدن ها فقط ڪلمه میخواهد
آنهم از همان ساده هایش
از قلبت ڪه باشد از میان لبانت ڪه باشد
او را به آبے بر روے آتش آرام مے ڪند
میدانے ڪدامش از همه جادوے بیشترے دارد؟؟ آنڪه آرام بروے پشت درب اتاق قهر ڪرده اش
سر به لاے ستون سرد درب و دیوار گذاشته
و بگویے
خانمم ؟
اولش حرفے نمے زند ڪه
سڪوت میڪند تا جادوے لبانت
از تمام دلگرفتگے هایش عبور ڪند
بار دوم ڪه بگویے خانمم
انگار زخمے مرحم مے شود
نه اینڪه اشڪ هایش تمام شود
اما باران چشمانش ڪمے تا قسمتے
به حالت نیمه ابرے در مے آید
حالا باید تیر خلاصت را شلیڪ ڪنے
باید تا آنجا ڪه احساست جان دارد
یڪ خانمم جان دار بگویے
از همان ڪه پشتش دنیا پشیمانے خوابیده است
همان ڪه همه اش معنے آشتے مے دهد
این را ڪه بگویے ڪار تمام است
چنان جانمے بگوید
ڪه براے آغوش ڪشیدنش
گم ڪنے درب را دیوار را ستون را
من این اشڪ هاے مردانه از لمس
دنیا دنیا معرفت زنانه را طور دیگرے
دوست دارم
اشڪے ڪه پاڪ شدنش هم به دستان
لطیف همان زنانگے اش عجیب
طعم خوشبختے دارد
دنیاے احساس زن ها پیچیده نیست
پیچیده اش ڪردن تا تو به راحتے
دستت به آغوش زنانه اش نرسد
تا خانمم گفتنت
همه اش عشق باشد نه هوس ♥
باور ڪنیم دنیاے زن ها آنقدر ڪه
خودشان هم میگویند سخت نیست
زن ها دنیاے احساس جالبے دارند
اصلا دنیاے احساسشان هنوز پشت
نیمڪت هاے ڪودڪے جا مانده است
زودتر از قهر ڪردنشان آشتے مے ڪنند
اگر آنها را با ڪلمات جادویے صدا بزنید
نڪند گمان ڪنے از سادگے
تمام حرف هایت را باور میڪند
نه
همه باورهایش از دوست داشتن
دو لبے است ڪه تو از میانش
صدایشان مے زنے
خدا نڪند دلش را بشڪنے
اما
اگر به اشتباهے دلش را شڪستے
فڪر نڪنے مے ایستد نگاهت مے ڪند
به ثانیه اے چمدان احساس ڪودڪش را
بلند مے ڪند مے رود گوشه اے مے نشیند
و تا آنجا ڪه مے شود قهر مے ڪند
از همان قهر قهر هاے تا قیامت
تا دیگر نمیخواهم ببینمت براے همیشه
اگر بتوانے نگاه گریه اش را تاب بیاورے
میتوانے ڪودڪے چشمانش را ببینے
اخ ڪه گفتنش هم ڪمر مردانه خم میڪند
وقتے پشت آستین بلند لباسش را به چشمانش
ڪشیده و بعد انگشت میان دندان میگذارد
تا نڪند صدایش به گوش تو برسد و
احساس ضعیف شدن ڪند
ننشینے با خودت چرتڪه آشتے بیندازے
این قهر شدن ها براے آشتے
نه تڪه اے طلا میخواهد
نه ویترینے پر لباس
این قهر شدن ها فقط ڪلمه میخواهد
آنهم از همان ساده هایش
از قلبت ڪه باشد از میان لبانت ڪه باشد
او را به آبے بر روے آتش آرام مے ڪند
میدانے ڪدامش از همه جادوے بیشترے دارد؟؟ آنڪه آرام بروے پشت درب اتاق قهر ڪرده اش
سر به لاے ستون سرد درب و دیوار گذاشته
و بگویے
خانمم ؟
اولش حرفے نمے زند ڪه
سڪوت میڪند تا جادوے لبانت
از تمام دلگرفتگے هایش عبور ڪند
بار دوم ڪه بگویے خانمم
انگار زخمے مرحم مے شود
نه اینڪه اشڪ هایش تمام شود
اما باران چشمانش ڪمے تا قسمتے
به حالت نیمه ابرے در مے آید
حالا باید تیر خلاصت را شلیڪ ڪنے
باید تا آنجا ڪه احساست جان دارد
یڪ خانمم جان دار بگویے
از همان ڪه پشتش دنیا پشیمانے خوابیده است
همان ڪه همه اش معنے آشتے مے دهد
این را ڪه بگویے ڪار تمام است
چنان جانمے بگوید
ڪه براے آغوش ڪشیدنش
گم ڪنے درب را دیوار را ستون را
من این اشڪ هاے مردانه از لمس
دنیا دنیا معرفت زنانه را طور دیگرے
دوست دارم
اشڪے ڪه پاڪ شدنش هم به دستان
لطیف همان زنانگے اش عجیب
طعم خوشبختے دارد
دنیاے احساس زن ها پیچیده نیست
پیچیده اش ڪردن تا تو به راحتے
دستت به آغوش زنانه اش نرسد
تا خانمم گفتنت
همه اش عشق باشد نه هوس ♥
۵۲.۸k
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.