نرگس صرافیان طوفان

نرگس صرافیان طوفان :

غمگینم برای آنان که در سیاهی گیر کرده‌اند و برای خودمان که سیاهی تا پشت پنجره‌هامان رسیده. اما هنوز هم هر صبح که می‌بینم آفتاب دارد طلوع می کند؛ ذوقی عمیق و بی‌اختیار در دلم ریشه می‌دواند. بهار و آفتاب، مثل هرسال دارند کار خودشان را می‌کنند و کاری به سکوت کوچه‌ها و خفقان توی سینه‌ها ندارند.

می‌خواهم بگویم دنیا همین است، یک چهره‌ی زیبا دارد و یک چهره‌ی کریه اما گریزناپذیر! تا بوده همین بوده، تا بوده غم و شادی مکمل هم بوده‌اند و آسایش و درد، در امتداد هم... ولی تو انتخاب کن که بعد از این بحران، کسی باشی که با طلوع اولین آفتاب و استنشاق اولین ذرات هوای تازه، تلخی‌ها را فراموش می‌کند و به زندگی، سلامی دوباره می‌دهد.
کسی که قدر هر ثانیه را می‌فهمد و آسمان و خورشید و هوا را عمیقا نفس می‌کشد. تو کسی باش که می‌کوشد همیشه چهره‌ی زیبای دنیا را ببیند. تو کسی باش که سبز می‌ماند و سبز می‌اندیشد. وگرنه ما قرن‌هاست درگیر پاندمی بی‌انصافی و ظلم و تبعیضیم، چه می‌توان کرد جز مدارا؟

ما سال‌هاست که زیر چنگال‌های روزگار مچاله می‌شویم، جسورانه می گریزیم، صبورانه زخم‌هامان را می‌بندیم و امیدوارانه ادامه می‌دهیم.
مراقب خودت باش رفیق! این‌بار هم از زیر چنگال سرسخت روزگار خواهیم گریخت، در یک گرگ و میش صبح، زخم‌هامان را خواهیم بست و زیر نور داغ آفتاب، ادامه خواهیم داد...
ما جان‌سخت‌تر از این حرف‌هاییم رفیق!
دیدگاه ها (۱)

میدونی چیه؟!بعضی از آدما هستن که با تک تک خصوصیاتشون خوبن.شا...

برای‌دیدن‌کسی‌که‌میتواند‌شمارا‌خوشبخت‌کندکافی‌است‌به‌جلوی‌آی...

باید یک نفر باشدکه از چشمانت حالت را بفهمد،و بداند که چطور ب...

وقتی آدم چیزی برای از دست دادن نداشته باشد، با شهامت می شود....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط