نمیدانم چرا شبها دلم ناگاه میگیرد

نمیدانم چرا شبها ، دلم ناگاه میگیرد
گلویم را غمی جانسوز و بغض آه میگیرد

شبم تاریک و دردم لاعلاج و سینه ام پر خون
همیشه وقت تنهایی ، دلم چون ماه میگیرد

خداوندا برایم راهی از بیراهه پیدا کن
که هرجا رهسپارم ، غم برویم راه میگیرد

نمیدانم چگونه این همه غم ، در دلم جا شد
اگر با چاه گویم درد ، قلب چاه میگیرد

شکایت میکنم هر لحظه از غم بسکه بی تابم
گمان دارم دل غم هم ز من گه گاه میگیرد
دیدگاه ها (۵)

اینجا.....حریم من است.....حریم قلب کوچکم....!قفس تنهایی من.....

سَلامَتے روزے ڪہ مامانمـــــ واسمـــــ ایڹ شعرو بخونہ⇩⇩☺ •=•...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط