Part2
Part2
داستان از نگاه هری:
هری:قطع کرد
لویی:بایدم بکنه تو خیلی ناراحتش کردی
هری:اخه.......باشه باشه من غلط کردم
نایل:بچه ها بیخیال شین من خودم زنگ می زنم
لیام:نه نایل الان نه بزار یکم اروم شه بعدا
هری:daddy :/
لیام:به خاطر خودتون گفتم می دونین که اون اگه دهنشو باز کنه بد چیزایی رو میگه
نایل:بچه ها کافیهههههه
و اون داد زد.هممون یکم جا خوردیم چون نایل به غیر مواقع بی غذایی عصبانی نمی شه...بعد از حدودا 1 ساعت و نیم رسیدیم من و لویی بیدار بودیم و اون دو تا خواب
لویی:نایل!نایل لیام بیدار شین رسیدیم
اون دو تا پا شدن و رفتیم تو.لیام از اون جایی که بد خوابه رفت تو اشپزخونه یه بستنی و چنگال برداشت.البته اون جا یه قاشق هم بود و لیام با دیدن اون سکته کرد.لویی خودشو ول کرد رو مبل و با کنترل وی سی دی رو روشن کرد.به محض روشن شدن پشت صحنه best song everپلی شد.
هری:لویی خواهش می کنم یا خاموش کن یا سی دی رو عوض کن
لویی:باشه باشه
داشتیم حرف می زدیم که نایل بدو بدو اومد پایین با گوشیه تو دستش
نایل:بچه ها بچه ها زین داره زنگ می زنه
هری:خب چرا ما رو نگاه می کنی جوابشو بده!
نایل:سلام زین خوبی؟
زین:عالیم می دونی عالیماااااااااااا
نایل:زین بس کن کجایی؟
زین:کجام؟خونه م دیگه
نایل:اوفففف خوب شد زنگ زدی داشتم خفه می شدم
زین:می خواستم با هری حرف بزنم گفتم شاید خوابیده باشه به موبایل تو زنگ زدم
نایل:برعکس فک کردی ولی
زین:ببخشید نمی خواستم بیدارت کنم
نایل:اشکال نداره گوشی رو نگه دار
نایل:هری بیا زین با تو کار داره
هری:چرا به خودم زنگ نزد؟
نایل:فک کرده خوابی بگیر دیگه
و گوشی رو ازش گرفتم
زین:سلام هری
هری:سلام زین من واقعا متاسفم
زین:منم همین طور اشکالی نداره هز :)
هری:ممنون.تو نیازی نیست عذر خواهی کنی.خب......؟
زین:راستی فردا منو پری می خوایم بریم سینما شما ها هم بیاین
هری:راستش...ام.نمی دونم...
داشتم فک می کردم چی بگم؟
لویی:چی میگه؟
هری:می گه امروز با پری می خواد بره سینما ما رو هم می گه بریم
لیام:من پایه م بریم
هری:لویی و نایل؟
لویی:اره بریم
نایل:منم هستم
هری:باشه ما هم میایم.کدوم سینما؟
زین:atlas
هری:اوکی ساعت چند؟
زین:9:30 فیلم شروع می شه فک کنم ما 9 یا 8:30 اون جا باشیم خوبه
هری:اوکی بای
زین:بای
لویی:چی شد؟
هری:قرار شد ساعت 9 حداکثر اون جا باشیم
لیام:چی بپوشم؟
هری:نمی دونم یه چیز می پوشیم دیگه
خب امیدوارم دوست داشته باشین...اگه یکم صبوری به خرج بدین و حمایتم کنین من چون اول تو واتپد کارم رو شروع کردم تا قسمت 23 نوشتم زودتر می زارم و کلی داستان هیجانی می شه...ممنون
اینم واسه دوستای گلم که حمایت کردن دوستون دارم❤❤❤
داستان از نگاه هری:
هری:قطع کرد
لویی:بایدم بکنه تو خیلی ناراحتش کردی
هری:اخه.......باشه باشه من غلط کردم
نایل:بچه ها بیخیال شین من خودم زنگ می زنم
لیام:نه نایل الان نه بزار یکم اروم شه بعدا
هری:daddy :/
لیام:به خاطر خودتون گفتم می دونین که اون اگه دهنشو باز کنه بد چیزایی رو میگه
نایل:بچه ها کافیهههههه
و اون داد زد.هممون یکم جا خوردیم چون نایل به غیر مواقع بی غذایی عصبانی نمی شه...بعد از حدودا 1 ساعت و نیم رسیدیم من و لویی بیدار بودیم و اون دو تا خواب
لویی:نایل!نایل لیام بیدار شین رسیدیم
اون دو تا پا شدن و رفتیم تو.لیام از اون جایی که بد خوابه رفت تو اشپزخونه یه بستنی و چنگال برداشت.البته اون جا یه قاشق هم بود و لیام با دیدن اون سکته کرد.لویی خودشو ول کرد رو مبل و با کنترل وی سی دی رو روشن کرد.به محض روشن شدن پشت صحنه best song everپلی شد.
هری:لویی خواهش می کنم یا خاموش کن یا سی دی رو عوض کن
لویی:باشه باشه
داشتیم حرف می زدیم که نایل بدو بدو اومد پایین با گوشیه تو دستش
نایل:بچه ها بچه ها زین داره زنگ می زنه
هری:خب چرا ما رو نگاه می کنی جوابشو بده!
نایل:سلام زین خوبی؟
زین:عالیم می دونی عالیماااااااااااا
نایل:زین بس کن کجایی؟
زین:کجام؟خونه م دیگه
نایل:اوفففف خوب شد زنگ زدی داشتم خفه می شدم
زین:می خواستم با هری حرف بزنم گفتم شاید خوابیده باشه به موبایل تو زنگ زدم
نایل:برعکس فک کردی ولی
زین:ببخشید نمی خواستم بیدارت کنم
نایل:اشکال نداره گوشی رو نگه دار
نایل:هری بیا زین با تو کار داره
هری:چرا به خودم زنگ نزد؟
نایل:فک کرده خوابی بگیر دیگه
و گوشی رو ازش گرفتم
زین:سلام هری
هری:سلام زین من واقعا متاسفم
زین:منم همین طور اشکالی نداره هز :)
هری:ممنون.تو نیازی نیست عذر خواهی کنی.خب......؟
زین:راستی فردا منو پری می خوایم بریم سینما شما ها هم بیاین
هری:راستش...ام.نمی دونم...
داشتم فک می کردم چی بگم؟
لویی:چی میگه؟
هری:می گه امروز با پری می خواد بره سینما ما رو هم می گه بریم
لیام:من پایه م بریم
هری:لویی و نایل؟
لویی:اره بریم
نایل:منم هستم
هری:باشه ما هم میایم.کدوم سینما؟
زین:atlas
هری:اوکی ساعت چند؟
زین:9:30 فیلم شروع می شه فک کنم ما 9 یا 8:30 اون جا باشیم خوبه
هری:اوکی بای
زین:بای
لویی:چی شد؟
هری:قرار شد ساعت 9 حداکثر اون جا باشیم
لیام:چی بپوشم؟
هری:نمی دونم یه چیز می پوشیم دیگه
خب امیدوارم دوست داشته باشین...اگه یکم صبوری به خرج بدین و حمایتم کنین من چون اول تو واتپد کارم رو شروع کردم تا قسمت 23 نوشتم زودتر می زارم و کلی داستان هیجانی می شه...ممنون
اینم واسه دوستای گلم که حمایت کردن دوستون دارم❤❤❤
۵.۷k
۰۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.