هزار توی عجیبی است در سرم ، گاهی
هزار توی عجیبی است در سرم ، گاهی
به فکر راه فراری به آخرم ، گاهی
شکسته می نگرد در نگاهم آئینه
ترک ترک که بیادش می آورم ، گاهی
چنان بریده ام از خود و آنچه بود و نبود
که نام کوچکم از یاد می برم ، گاهی
من آن کبوتر جلدم که گرچه آزادم
بیاد شانه ی امن تو می پرم گاهی
تو هم که داغ وفا را نشانده ای بر دل
چقدر ، ساده می آئی به باورم ، گاهی
پناه می برم از بغض در گلو مانده
به دشت چادر گلدار مادرم ، گاهی
نفس ، به بازی دنیا ، بریده شد دیگر
چقدر ، منتظر سوت داورم ، گاهی
به فکر راه فراری به آخرم ، گاهی
شکسته می نگرد در نگاهم آئینه
ترک ترک که بیادش می آورم ، گاهی
چنان بریده ام از خود و آنچه بود و نبود
که نام کوچکم از یاد می برم ، گاهی
من آن کبوتر جلدم که گرچه آزادم
بیاد شانه ی امن تو می پرم گاهی
تو هم که داغ وفا را نشانده ای بر دل
چقدر ، ساده می آئی به باورم ، گاهی
پناه می برم از بغض در گلو مانده
به دشت چادر گلدار مادرم ، گاهی
نفس ، به بازی دنیا ، بریده شد دیگر
چقدر ، منتظر سوت داورم ، گاهی
۸.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.