هزار توی عجیبی است در سرم گاهی

هزار توی عجیبی است در سرم ، گاهی
به فکر راه فراری به آخرم ، گاهی
شکسته می نگرد در نگاهم آئینه
ترک ترک که بیادش می آورم ، گاهی
چنان بریده ام از خود و آنچه بود و نبود
که نام کوچکم از یاد می برم ، گاهی
من آن کبوتر جلدم که گرچه آزادم
بیاد شانه ی امن تو می پرم گاهی
تو هم که داغ وفا را نشانده ای بر دل
چقدر ، ساده می آئی به باورم ، گاهی
پناه می برم از بغض در گلو مانده
به دشت چادر گلدار مادرم ، گاهی
نفس ، به بازی دنیا ، بریده شد دیگر
چقدر ، منتظر سوت داورم ، گاهی
دیدگاه ها (۱۲)

اگر دست من بود ، دورترين راه دنيا را انتخاب مي‌كردم براى زن...

(یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا بطانه من دونکم ):(ای کسانیکه ...

دلت برای کی تنگ شده 🥺💟‏ ...

هنگامےکه‌به‌یاد #امام_حسین(علیہ‌السلام)مےافتید، تردیدےنداشته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط