فکر کن
فکر کن
شاید،باید؛
همین حالا شماره ات بیفتد روی این
گوشی لعنتی!
با بی حوصلگی که گفتم جان دلم؛
بگویی: عشقم چرا پشت پنجره نیستی!؟
از طبقه ی سوم بگویم دورت بگردم و برایم بوسه پرتاب کنی!
شاید باید...
من و تو نیم ساعت دیگر جایی باشیم
که بشود چراغ های این شهر را شمرد!
شاید...
باید...
تمام راه را تخته گاز بروی و من بگویم دختر کمی آرام تر!
مثل همیشه بخندی و بگویی که نمیشنوی!
فکر کن...
شاید، باید؛
یکی از این اتفاق های ساده بیفتد تا من و تو کمی عشق بپاشیم به امشب!
فکر کن مجبورم کنی با جای بوسه روی گونه سفارش بستنی بدهم!
شاید نه
باید...
این اتفاق ها بیفتد!
تا این شهر جای دیوانگی های عاشقانه را خالی حس نکند!
باید باشیم تا این شهر دق نکند...
شاید،باید؛
همین حالا شماره ات بیفتد روی این
گوشی لعنتی!
با بی حوصلگی که گفتم جان دلم؛
بگویی: عشقم چرا پشت پنجره نیستی!؟
از طبقه ی سوم بگویم دورت بگردم و برایم بوسه پرتاب کنی!
شاید باید...
من و تو نیم ساعت دیگر جایی باشیم
که بشود چراغ های این شهر را شمرد!
شاید...
باید...
تمام راه را تخته گاز بروی و من بگویم دختر کمی آرام تر!
مثل همیشه بخندی و بگویی که نمیشنوی!
فکر کن...
شاید، باید؛
یکی از این اتفاق های ساده بیفتد تا من و تو کمی عشق بپاشیم به امشب!
فکر کن مجبورم کنی با جای بوسه روی گونه سفارش بستنی بدهم!
شاید نه
باید...
این اتفاق ها بیفتد!
تا این شهر جای دیوانگی های عاشقانه را خالی حس نکند!
باید باشیم تا این شهر دق نکند...
۳.۰k
۱۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.