در چشم خود در چشم تووقتی که عاشق میشوم
در چشم خود در چشم تووقتی که عاشق میشوم
آیینه ای صادق که چون آیینه دق میشوم
گاهی برای عاشقان راهی بجز تسلیم نیست
باد مخالف میشوی باد موافق میشوم
در جمع باید با نقاب خنده ظاهر شد ولی
در قهقرای قهقهه یک شانه هق هق میشوم
راضی نخواهم شد ببینم در تو حتی تب ولی
در چشم بی رحم تو من با مرگ لایق میشوم
در پیش روی خود نمیبینم پس از تو راه را
هر روز غرق حسرت یک روز سابق میشوم
با اینهمه رنجاندنم روزی تو برگردی اگر
من دست و پا گم کرده و دربست عاشق میشوم
آیینه ای صادق که چون آیینه دق میشوم
گاهی برای عاشقان راهی بجز تسلیم نیست
باد مخالف میشوی باد موافق میشوم
در جمع باید با نقاب خنده ظاهر شد ولی
در قهقرای قهقهه یک شانه هق هق میشوم
راضی نخواهم شد ببینم در تو حتی تب ولی
در چشم بی رحم تو من با مرگ لایق میشوم
در پیش روی خود نمیبینم پس از تو راه را
هر روز غرق حسرت یک روز سابق میشوم
با اینهمه رنجاندنم روزی تو برگردی اگر
من دست و پا گم کرده و دربست عاشق میشوم
۲.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.