می رقصم در دورترین نقطه از حضور عشق

می رقصم در دورترین نقطه از حضور عشق،
لابه لای زمان
در خیابان بیهودگی،
نگاهم را می تکانم از پشت شانه های شهر،
می رقصم تا طلوع کنم در غروب زندگی،
آری...
منم می رقصم،اما خاکستری
نه قرمزو سبز و صورتی
چرک آلود و سرما پوش
زیر آفتاب داغ
لای سرمای جنون
نه در میان تلالو رنگ هاو درخشش چشم ها
آری منم می رقصم اما خاکستری
و
این سطر آخر پشت چراغ زندگی...
آقا ... آقا ... یه فال ازم میخرید؟؟؟؟
دیدگاه ها (۵)

مرا اتّفاقی پیر کرد که هرگز رخ نداد...! ماتسوئو -باشو

هر شب یکی به پنجره ام سنگ می زندتنها منم که با خبرم کار، کار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط