مسجد جامع

⚘《مـسـجد جـامـع》⚘
🌿یک روز محمدحسین با سرو وضعی به هم ریخته وارد خانه شد.⚘
🌿شدیداً پا پی اش شدیم و علت تأخیرش آن هم با این سرو وضع را جویا شدیم. از طرفی هم صبح وقتی از خانه بیرون رفت کاپشن تنش بود، الان که برگشته بود بدون کاپشن بود.⚘
🌿او که تا به حال هیچ دروغی به زبان نیاورده بود، نشست ماجرای تجمّع و مسجد جامع را تعریف کرد...
سؤال کردم:خب! کاپشنت چی شد؟
🌿گفت: کاپشنم زمان انتقال مجروحان به بیمارستان خونی و کثیف شد، آن را لای درختی کنار بیمارستان گذاشتم.⚘
🌿پدرش که از وضعیت شهر و شهامت محمدحسین آگاه بود از او خواست به آن محل بروند و کاپشن را نشانش بدهد.⚘
🌿وقتی برگشتند، حال غلامحسین اصلاً خوب نبود.⚘
گفتم: چیزی شده که من از آن بی خبرم؟
🌿گفت: چیزی نیست. به این اتفاق فکر می کنم و رفتار این پسر!⚘
🌿بعد گفت: این بچه خیلی مظلوم است. محمد حسین هم مورد ضرب و شتم مهاجمان قرار گرفته و بخاطر اینکه شما ناراحت نشوی، حرفی به زبان نیاورد.⚘
🌿پرسیدم: چیزی هم شده؟ زخمی؟ جراحتی؟⚘
🌿گفت: بله! سرش شکسته اما خیلی زخم آن عمیق نبوده. پیش از آمدن به خانه داخل باغ مجاور خانه، موهایش را شسته تا آثاری از خون در آن باقی نماند.⚘
🌿چنین مسائلی که برایش پیش می آمد، مهر و محبتش در دلم بیشتر و بیشتر می شد و واقعاً به داشتنش افتخار می کردم.⚘
•••🍃🥀♡🥀🍃•••

🌹تـقـدیـم بـه نـگاه مـهـربـونتـون🌹

برای شادی روح شهید محمد حسین یوسف الهی صلوات

#سلام_بر_شهدا
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#شهید_هشت_سال_دفاع_مقدس🌺
#شهادت
#شیمیایی
#مزار
#گلزار_شهدای_کرمان
#مسجد_جامع
#کتاب_حسین_پسر_غلامحسین
#برای_شادی_روح_شهدا_صلوات🍃🌹
دیدگاه ها (۲)

از نوشته های شهید مشلبدختران حواستان باشدحجاب حجاب حجابحواست...

بچه ها رفتم بالای نخل واستون #رطب و #خارٰک بچینم.#وحدتیه #ها...

در بند تو و عشق تو و ناز تو هستم؛ ای من به فدای تو و آن نازِ...

تو می‌خندیودوست داشتنت ،ریشه می‌دواند در من...🌹#شهید#شهادت #...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط