دل من عادت داشت

دل من عادت داشت،
که بماند یک جا!
به کجا؟
معلوم است!
به در خانه ی تو ...

دل من عادت داشت
که بماند آنجا،
پشت یک پرده ی توری
که تو هرروز آن را
به کناری بزنی

دل من
ساکن دیوار و دری،
که تو هر روز از آن میگذری
دل من
ساکن دستان تو بود ...
دل من
گوشه ی یک باغچه بود،
که تو هر روز به آن مینگری ...!
.
راستی!
دل من را دیدی؟!
آن را گم کردم ...!


#مهدی_اخوان_ثالث
دیدگاه ها (۳)

دلتنگ ودستتنگ وجهانتنگ وکارتنگاز چهار سو گرفته مرا ، روزگار ...

ترسمٖ که اشک در غم ما پرده‌در شودوین راز سر به مهر به عالم س...

قرار زندگیاز بی قراری استچون بوسه ای و زمزمه ای و کبوتری ......

پیش از آنکه در اشک غرقه شوماز عشق، چیزی بگو... #احمد_شاملو

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط