تک پارتی؟؟ جدید؟؟؟
تک پارتی؟؟ جدید؟؟؟
محکوم به مرگ در زندگی؟
با این حال که میدونست وجود اون فرشته ایی که میگفت براش یه زهر بود..!
میدونست توی این بازی..بازندهس!
ولی ادامه داد!
مافیایی که عاشق دختری بشه..و اون دختر بشه تمام زندگیش!
از مرگ بدتر نبود!؟ ...
ساعت مشکی رنگش رو از توی کشو بیرون آورد و دور مچش بست
به آیینه روی میز خیره شد و موهاش رو درست کرد
دستشو به کتش کشید و بعد از برداشتن گوشیش از اتاق خارج شد
از ساختمون خارج شد..
به درخواست خودش بادیگاردش ماشین رو از توی پارکینگ بیرون آورده بودن
پس فقط سوار ماشین شد Nila1529
دستشو روی فرمون فشار داد و ضربه آرومی روی فرمون زد: لعنت بهت! حدود دو هفتس خبری ازت نیست و الان من نمیدونم حتی کجا میتونم پیدات کنم! انگار تمام زندگیم گم شده!!
بعد از روشن کردن ماشین، به سمت خونه حرکت کرد
بر اثر فشار زیادی که به فرمون میاورد کف دستش قرمز شده بود و نسبتا سوزش عمیقی رو احساس میکرد
تلفنش رو از روی صندلی کناری برداشت و توی دستش گرفت
همونطور که تمام دقتش به روندن بود شروع به زنگ زدن به کسی کرد که دو هفتس جوابشو نداده! البته شاید اینبار جواب داد Nila1529
بعد از چند تا بوق صدای آرومی از پشت گوشی شنیده شد: بله؟
صدای عصبانیِ جین توی گوشی پیچید: چرا جوابمو نمیدادی؟ میدونی داشتم میمردم؟؟ نگرانم نشدی؟ لااقل نگفتی من نگرانت میشم؟؟؟ میدونی چقد حالم بده؟؟ چرا نمیومدی ببینمت؟؟ میدونی چقد دلم برات تنگ شده؟؟ دلم برای عطر موهات...بغلت..دستات..همه چیت تنگ شده
بعد تو!! واووو!!
دارم میام خونه..امیدوارم اونجا باشی چون دیگه هیچیو تضمین نمیکنم خانم کیم ا.ت!!! Nila1529
بعد از لحظه ایی تلفن رو قطع کرد و با سرعت بیشتری سمت خونه روند!
بعد از نیم ساعت رسیدن.. جلوی ساختمون پارک کرد.
بدون توجه به اینکه ماشین رو چطور به حال خودش ول کرده با حرص زیادی که توی قلبش جمع شده بود به سمت خونه رفت
رمز در رو زد و بدون توجه به وضعیت وارد خونه شد
با صدای باز شدن در از روی مبل بلند شدی و توی چند قدمی در ایستادی
به محض دیدن جین دستات رو باز کردی و بدون هیچ حرفی منتظر موندی
بعد از چند ثانیه با استرس زیادی که داشت خودش رو به تو سپرد
سرش رو محکم توی گردنت فرو کرد و نفس کشید
دستات رو دور بدنش حلقه کردی و آروم دستت رو روی موهاش کشیدی: یه آدم سی ساله چقد میتونه بچه باشه سوکجینی؟
یکمش موند پارت بعد
محکوم به مرگ در زندگی؟
با این حال که میدونست وجود اون فرشته ایی که میگفت براش یه زهر بود..!
میدونست توی این بازی..بازندهس!
ولی ادامه داد!
مافیایی که عاشق دختری بشه..و اون دختر بشه تمام زندگیش!
از مرگ بدتر نبود!؟ ...
ساعت مشکی رنگش رو از توی کشو بیرون آورد و دور مچش بست
به آیینه روی میز خیره شد و موهاش رو درست کرد
دستشو به کتش کشید و بعد از برداشتن گوشیش از اتاق خارج شد
از ساختمون خارج شد..
به درخواست خودش بادیگاردش ماشین رو از توی پارکینگ بیرون آورده بودن
پس فقط سوار ماشین شد Nila1529
دستشو روی فرمون فشار داد و ضربه آرومی روی فرمون زد: لعنت بهت! حدود دو هفتس خبری ازت نیست و الان من نمیدونم حتی کجا میتونم پیدات کنم! انگار تمام زندگیم گم شده!!
بعد از روشن کردن ماشین، به سمت خونه حرکت کرد
بر اثر فشار زیادی که به فرمون میاورد کف دستش قرمز شده بود و نسبتا سوزش عمیقی رو احساس میکرد
تلفنش رو از روی صندلی کناری برداشت و توی دستش گرفت
همونطور که تمام دقتش به روندن بود شروع به زنگ زدن به کسی کرد که دو هفتس جوابشو نداده! البته شاید اینبار جواب داد Nila1529
بعد از چند تا بوق صدای آرومی از پشت گوشی شنیده شد: بله؟
صدای عصبانیِ جین توی گوشی پیچید: چرا جوابمو نمیدادی؟ میدونی داشتم میمردم؟؟ نگرانم نشدی؟ لااقل نگفتی من نگرانت میشم؟؟؟ میدونی چقد حالم بده؟؟ چرا نمیومدی ببینمت؟؟ میدونی چقد دلم برات تنگ شده؟؟ دلم برای عطر موهات...بغلت..دستات..همه چیت تنگ شده
بعد تو!! واووو!!
دارم میام خونه..امیدوارم اونجا باشی چون دیگه هیچیو تضمین نمیکنم خانم کیم ا.ت!!! Nila1529
بعد از لحظه ایی تلفن رو قطع کرد و با سرعت بیشتری سمت خونه روند!
بعد از نیم ساعت رسیدن.. جلوی ساختمون پارک کرد.
بدون توجه به اینکه ماشین رو چطور به حال خودش ول کرده با حرص زیادی که توی قلبش جمع شده بود به سمت خونه رفت
رمز در رو زد و بدون توجه به وضعیت وارد خونه شد
با صدای باز شدن در از روی مبل بلند شدی و توی چند قدمی در ایستادی
به محض دیدن جین دستات رو باز کردی و بدون هیچ حرفی منتظر موندی
بعد از چند ثانیه با استرس زیادی که داشت خودش رو به تو سپرد
سرش رو محکم توی گردنت فرو کرد و نفس کشید
دستات رو دور بدنش حلقه کردی و آروم دستت رو روی موهاش کشیدی: یه آدم سی ساله چقد میتونه بچه باشه سوکجینی؟
یکمش موند پارت بعد
۲۳.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.