به کلینیک خدا رفتم

به کلینیکِ خدا رفتم . . . .
تاچکاپِ همیشگی را انجام دهم. فهمیدم ؛ بیمارم ...!
خدا فشارخونم را گرفت.
لطافتم پایین آمده بود!
دماِی بدنم را اندازه گرفت.
40 درجه اضطراب بود!
ضربانِ قلبم نشان داد، به
چندین گذرگاهِ عشق نیاز
دارم!
تنهایی، سرخرگهایم را مسدود کرده بود!
ارتوپد نشان داد؛ بر اثرِ بی
توجّهی به عزیزانم، چندین
شکستگی دارم!
مشکلِ نزدیک بینی داشتم،
چون دیدِ من فراتر از اشتباهاتِ دیگران نرفت..!
مشکلِ شنوایی پیدا کردم. مدّتی بود، صدایِ خدا را نمی شنیدم!
خدا به من مشاوره ی رایگان داد.برای من نسخه ای یاد داشت کرد:

- هر روز صبح یک لیوانِ قدردانی.

- قبل ازبیرون رفتن، یک قاشق آرامش.

- هرساعت 1 کپسولِ صبر.

- یک فنجان انصاف

- و یک لیوانِ فروتنی.

- در خانه ، مقداری عشق بنوش.
- و زمانِ خواب ، دوعدد قرصِ وجدانِ آسوده .

*این نسخه را ، به دیگران هم هدیـّه کنیدلحظه هاتون زیبا ، رویایی
و سرشار از انرژی های مثبت
دیدگاه ها (۶)

#مادر نیستم اما درک میکنم که از دست دادن فرزندت و جگرگوشه ت ...

#خدایا_رهایم_نکن

ﭘﻨﺞ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ :۱ . ﺳﻨﮓ ...........

تقدیم ب همسر عزیزممرد من ...؟؟!!مهربانم ...؟؟!!مخاطب عاشقان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط