« سر دادند تا سر فرود نیاوریم . . . »
« سر دادند تا سر فرود نیاوریم . . . »
به یاد شهید مدافع حرم #محسن_حججی ؛
به نام نامی سر ، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر
قسم به معنی " لا یمکن الفرار از عشق "
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین ! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر ! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می روم با سر
هر آنچه رنگ تعلق ، مباد بر بدنم
مباد جامه ، مبادا کفن ، مبادا سر
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترین ها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا ! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا ! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس " اجنّنی " گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پاره ی تن گفت :
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش ، به آرزوش رسید
گذاشت لحظه ی آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آن که حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت ، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت :
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطّعه شد
میان خاک الف لام میم طاها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ... اما سر -
جدا شده است و سر از نیزه ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه ی کهف الرقیم می آید
بخوان ! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب ، چوبه ی محمل ؛ نه با زبان ، با سر
دلم هوای حرم کرده است می دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
#بسیج_سایبری
به یاد شهید مدافع حرم #محسن_حججی ؛
به نام نامی سر ، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر ، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بنده ی تو نخواهد گذاشت هر جا سر
قسم به معنی " لا یمکن الفرار از عشق "
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین ! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر ! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می روم با سر
هر آنچه رنگ تعلق ، مباد بر بدنم
مباد جامه ، مبادا کفن ، مبادا سر
همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترین ها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا ! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا ! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس " اجنّنی " گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پاره ی تن گفت :
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش ، به آرزوش رسید
گذاشت لحظه ی آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آن که حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت ، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت :
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطّعه شد
میان خاک الف لام میم طاها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه ی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هرچه دلش خواست داد ، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز ... اما سر -
جدا شده است و سر از نیزه ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه ی کهف الرقیم می آید
بخوان ! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چه قدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب ، چوبه ی محمل ؛ نه با زبان ، با سر
دلم هوای حرم کرده است می دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
#بسیج_سایبری
۲.۲k
۲۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.