دخترک میخواست از خونه فرار کنع
دخترک میخواست از خونه فرار کنع
رفت سراع وسایلش:)
ولی دیگع چیزی بزاش نمونده بود
از گوشه اتاقش هندزفری و گوشی و قطره های اشکشو جمع کرد گذاشت تو کیفش از طرفه دیگه ی اتاقش دستمالای خونیو بسته ی تیغشو برداشت
رفت سراغ کمد وسایلش:)
از لای خاطراتش یه گل رز قرمز خشک شده...
از گوشه ی حموم یه دسته از نوهاش که چند وقتی بود با قیچی خفه شده بود
یه قاب عکس دو نفرع
یه بسته سیگار و فندک...:)
رفت بالای تخت مامان و باباش
چند ثانیه زل زد بهشون
یه لبخند فیک اومد رو لباش و آروم زمزمه کرد
نشدم اون دختری ک میخواستین...
رفت بالا سر داداش کوچولوش
بغلش کرد دلم برا صدات تنگ میشع..
از خونع رفت بیرون... همه چیو با تعجب نگاه میکرد
انگار اخرین باری بود که باهاشون رو به رو میشد رسید به پله هوایی
پایینو نگاه کرد،سرش گیج رفت
خم شد...سرگیچش بیشتر شد
و بعد...سقوط آزاد:))⚰🕳
#bwnfsh💜
رفت سراع وسایلش:)
ولی دیگع چیزی بزاش نمونده بود
از گوشه اتاقش هندزفری و گوشی و قطره های اشکشو جمع کرد گذاشت تو کیفش از طرفه دیگه ی اتاقش دستمالای خونیو بسته ی تیغشو برداشت
رفت سراغ کمد وسایلش:)
از لای خاطراتش یه گل رز قرمز خشک شده...
از گوشه ی حموم یه دسته از نوهاش که چند وقتی بود با قیچی خفه شده بود
یه قاب عکس دو نفرع
یه بسته سیگار و فندک...:)
رفت بالای تخت مامان و باباش
چند ثانیه زل زد بهشون
یه لبخند فیک اومد رو لباش و آروم زمزمه کرد
نشدم اون دختری ک میخواستین...
رفت بالا سر داداش کوچولوش
بغلش کرد دلم برا صدات تنگ میشع..
از خونع رفت بیرون... همه چیو با تعجب نگاه میکرد
انگار اخرین باری بود که باهاشون رو به رو میشد رسید به پله هوایی
پایینو نگاه کرد،سرش گیج رفت
خم شد...سرگیچش بیشتر شد
و بعد...سقوط آزاد:))⚰🕳
#bwnfsh💜
۱.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.