🍃
🍃
در سفر بودند و پیامبر هم همراهشان بود.
بعد از پیمودن مسیری، ایستادند برای استراحت.
"عبدالرحمن" زیر درختی مشغول استراحت بود که چشمش به لانه گنجشکی افتاد که از آن صدای چند جوجه می آمد.
کنجکاو شد و از درخت بالا رفت و جوجه گنجشک ها را برداشت و در خورجینش پنهان کرد.
آماده حرکت شدند که ناگهان گنجشکی با سرعت خود را به مرکب پیامبر(ص) رساند.
صدای جیک جیک گنجشک بلند بود و بی قرار اطراف نبی(ص) پرواز می کرد.
رسول خدا نگاهی به گنجشک کرد و بعد به سمت یارانش برگشت؛ ناراحتی و اندوه از چهره اش پیدا بود.
با صدای بلند خطاب به همه فرمود:
چه کسی نسبت به فرزند این پرنده مرتکب خلاف شده؟
فورا فرزندش را به وی برگردانید.
عبدالرحمن، سریع جوجه ها را سر جایشان گذاشت و کاروان حرکت کرد.
گنجشک، هنوز دور وجود مهربان پیامبر می گشت...
#حضرت_محمد(ص)🌺
🔸 نشانه های ظهورِ بعثت او، مردمی را حیران و بی تاب دیدنش کرده بود... آخرالزمان رقم خورد...
🔹 و اینک محمدی دیگر در راه است...
🔅 عید مبعث مبارک باد 🔅
در سفر بودند و پیامبر هم همراهشان بود.
بعد از پیمودن مسیری، ایستادند برای استراحت.
"عبدالرحمن" زیر درختی مشغول استراحت بود که چشمش به لانه گنجشکی افتاد که از آن صدای چند جوجه می آمد.
کنجکاو شد و از درخت بالا رفت و جوجه گنجشک ها را برداشت و در خورجینش پنهان کرد.
آماده حرکت شدند که ناگهان گنجشکی با سرعت خود را به مرکب پیامبر(ص) رساند.
صدای جیک جیک گنجشک بلند بود و بی قرار اطراف نبی(ص) پرواز می کرد.
رسول خدا نگاهی به گنجشک کرد و بعد به سمت یارانش برگشت؛ ناراحتی و اندوه از چهره اش پیدا بود.
با صدای بلند خطاب به همه فرمود:
چه کسی نسبت به فرزند این پرنده مرتکب خلاف شده؟
فورا فرزندش را به وی برگردانید.
عبدالرحمن، سریع جوجه ها را سر جایشان گذاشت و کاروان حرکت کرد.
گنجشک، هنوز دور وجود مهربان پیامبر می گشت...
#حضرت_محمد(ص)🌺
🔸 نشانه های ظهورِ بعثت او، مردمی را حیران و بی تاب دیدنش کرده بود... آخرالزمان رقم خورد...
🔹 و اینک محمدی دیگر در راه است...
🔅 عید مبعث مبارک باد 🔅
۱.۱k
۲۴ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.