در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را
در دل خود کشیده ام نقش جمال یار را
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام از خط و خال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم از غمش روز و شبان بخون دل
تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را
دولت وصل او اگر یک شبی آیدم بکف
شرح فراق کی توان داد یک از هزار را
چشم امید دوختن در ره وصل تا بکی
برده شرار هجر او از کفم اختیار را
ای مه برج معدلت پرده زچهره برفکن
شوی زچشم عاشقان زآب کرم غبار را
سوختگان خویش را کن نظر عنایتی
مرهمی از کرم بنه این دل داغدار را .
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام از خط و خال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم از غمش روز و شبان بخون دل
تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را
دولت وصل او اگر یک شبی آیدم بکف
شرح فراق کی توان داد یک از هزار را
چشم امید دوختن در ره وصل تا بکی
برده شرار هجر او از کفم اختیار را
ای مه برج معدلت پرده زچهره برفکن
شوی زچشم عاشقان زآب کرم غبار را
سوختگان خویش را کن نظر عنایتی
مرهمی از کرم بنه این دل داغدار را .
- ۳۷۳
- ۲۸ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط