من نمی توانستم به او بگویم که با جنس مخالفش حرف نزند
من "نمی توانستم" به او بگویم که با جنس مخالفش حرف نزند
شوخی نکند
رفت و آمد نداشته باشد.
نمی توانستم بگویم میخواهم فقط مرا داشته باشد...
تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که "سکوت" کنم
و به رویم نیاورم که دلخور شده ام..
یک گوشه کِز میکردم و در جواب پرسش
«چیزی شده؟»
فقط می توانستم لبخند تلخی بزنم
و بگویم:
«نه جانم!»
نمی شد به اوبگویم ماتمِ چشمهایم را ببیند
معنی لبخند تلخم را بفهمد
و دستِ دلم را بگیرد و بهش بگوید ناراحت نباش...
من نمی توانستم به او بگویم:
«فقط برای من باش»
او "خودش"باید می فهمید...
شوخی نکند
رفت و آمد نداشته باشد.
نمی توانستم بگویم میخواهم فقط مرا داشته باشد...
تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که "سکوت" کنم
و به رویم نیاورم که دلخور شده ام..
یک گوشه کِز میکردم و در جواب پرسش
«چیزی شده؟»
فقط می توانستم لبخند تلخی بزنم
و بگویم:
«نه جانم!»
نمی شد به اوبگویم ماتمِ چشمهایم را ببیند
معنی لبخند تلخم را بفهمد
و دستِ دلم را بگیرد و بهش بگوید ناراحت نباش...
من نمی توانستم به او بگویم:
«فقط برای من باش»
او "خودش"باید می فهمید...
- ۲.۳k
- ۰۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط