«فیک عشق ممنوعه» 💜🌱 p2
فیک «عشق ممنوعه» پارت دوم
کوک ویو=
اوم چه دختر بامزه ای بود رفتم تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم حوصلم سر رفته بود به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ:به به کوک پارسال دوست امسال اشنا
کوک: نمک نریز بابا حوصلم بدجور سر رفته
تهیونگ: خو میگی من چیکار کنم؟
کوک: نمیدونم
تهیونگ: گرفتی مارو؟
کوک: نمیدونم
*تق تق(صدای در است دوزستان)
کوک: تهیونگ قط میکنم بعد باهات تماس میگیرم بیا تو
ا/ت: سلام ببخشید مادرتون صداتون کردن برین پایین
کوک: هوم باشه فقد یه چیزی رسمی حرف نزن خوم نمیاد
ا/ت: بله چی گفتین؟
کوک: دختر نمیشنوی؟ میگم رسمی حرف نزن خوشم نمیاد باهام رسمی حرف میزنی
*کوک رفت چرا اینطوری شدم چرا هر وقت میبینمش قلبم تند تند میتپه؟ نکنه عا.. نه نه اون به کسی مثل من احتیاج نداره من کجا اون کجا اون حتی بهم نگاهم نمیکنه چه برسه اینکه عشق منو قبول کنه
رفتم پایین
خانوم جئون و کوک داشتن باهم حرف میزدن
رفتم پیششون
ا/ت: چیزی لازم ندارین خانوم؟
خانوم جئون: نه میتونی بری
*دوباره به کوک نگاه کردم چرا احساس میکنم عاشقش شدم؟ عشق در نگاه اول؟
پایان پارت دوم
کوک ویو=
اوم چه دختر بامزه ای بود رفتم تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم حوصلم سر رفته بود به تهیونگ زنگ زدم
تهیونگ:به به کوک پارسال دوست امسال اشنا
کوک: نمک نریز بابا حوصلم بدجور سر رفته
تهیونگ: خو میگی من چیکار کنم؟
کوک: نمیدونم
تهیونگ: گرفتی مارو؟
کوک: نمیدونم
*تق تق(صدای در است دوزستان)
کوک: تهیونگ قط میکنم بعد باهات تماس میگیرم بیا تو
ا/ت: سلام ببخشید مادرتون صداتون کردن برین پایین
کوک: هوم باشه فقد یه چیزی رسمی حرف نزن خوم نمیاد
ا/ت: بله چی گفتین؟
کوک: دختر نمیشنوی؟ میگم رسمی حرف نزن خوشم نمیاد باهام رسمی حرف میزنی
*کوک رفت چرا اینطوری شدم چرا هر وقت میبینمش قلبم تند تند میتپه؟ نکنه عا.. نه نه اون به کسی مثل من احتیاج نداره من کجا اون کجا اون حتی بهم نگاهم نمیکنه چه برسه اینکه عشق منو قبول کنه
رفتم پایین
خانوم جئون و کوک داشتن باهم حرف میزدن
رفتم پیششون
ا/ت: چیزی لازم ندارین خانوم؟
خانوم جئون: نه میتونی بری
*دوباره به کوک نگاه کردم چرا احساس میکنم عاشقش شدم؟ عشق در نگاه اول؟
پایان پارت دوم
۲۷.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.