هرچه کردم به خودم کردم و وجدان خودم

هرچه کردم به خودم کردم و وجدان ِخودم
پسر نـــوحـــم و قربـانی طـوفان خودم

تک و تنهاتـــر از آنـــم که بـه دادم برسند
آنچــنانم که شدم دست به دامان خودم

موی تو ریــــخته بر شانه ی تو ٬ امّــا من
شانه ام ریخــته بر موی پریشان ِ خودم!

ازبهشتی که توگفتی خبری نیست که نیست
می روم ســـر بـــگــذارم بــه بیابان خودم

آسمان سردو هوا سردو زمین سردتراست
اخـــوانــم که رســیدم به زمستان خودم

تو گرفتار خودت هستی و آزادی هات
من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولی
باید امشب بروم شام غریبان خودم ...
دیدگاه ها (۱)

من پر از وسوسه ی چشم تو هستم! تو چطور؟من از احساس غزلخیز تو ...

زندگـــــــــــــــــ ی تکه کاهیست که کوهش کردیمزندگــــــــ...

گفته بودم من دلم را باختم ,هی لج نکنسخت تاوان غمت پرداختم,هی...

خبرت هست دلم خسته توستدیرگاهیست که دلبسته توستکوچه در کوچه ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط