در یک روز گرم تابستونی

در یک روز گرم تابستونی
حسن اینا رفته بودن دوش بگیرن💦
بلافاصله بعد از اینکه زنِ حسن
از زیر دوش حموم بیرون اومد
حسن وارد حموم شد
همون موقع زنگ خونه
به صدا در اومد😮
زن حسن که خیلی خوشگل
و خوش اندام بود
یه حوله دور خودش پیچید
و رفت در رو باز کنه
همسایه شون اصغر آقا پشت در وایساده بود😮
تا اصغر زنِ حسن رو دید گفت😍
همین الان ۲ میلیون تومان بهت میدم
اگه اون حوله رو بندازی زمین
و ده ثانیه توی همون حالت
ببینمت ( )😍( )
بعد از چند لحظه تفکر🤔🙄
زنِ حسن حوله رو میندازه
و اصغر ۱۰ ثانیه تماشا میکنه😍😋😂
و ۲ میلیون به زن حسن میده
و میره...
زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید
و خوشحال به حمام برگشت😍💃😂
حسن پرسید کی بود زنگ زد؟
زن جواب داد :
اصغر همسایه مون بود
حسن گفت خوبه
چیزی در مورد ۲ میلیون پولی
که به من بدهکار بود نگفت؟
😂😂😂😂😂😂😂😂😂
دیدگاه ها (۱۲)

صداقتت منو کشته😂

هلو🙌

تعطیلات تموم شده به من چه😐

🥺

جیمین فیک زندگی پارت ۶۸#

black flower(p,312)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط